عنوان پایان‌نامه

بررسی تاریخی مفهوم حق



    دانشجو در تاریخ ۲۹ بهمن ۱۳۸۶ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "بررسی تاریخی مفهوم حق" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    حقوق خصوصی
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 42862;کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی شماره ثبت: LP2444
    تاریخ دفاع
    ۲۹ بهمن ۱۳۸۶
    دانشجو
    سعید باقری
    استاد راهنما
    حسن جعفری تبار

    چکیده مطالب شناخت حقوق از حق شناختی شهودی و نه انتقادی است بنابراین هرگونه پژوهش برای یافتن مفهوم حق اساساً ماهیتی فلسفی دارد. کلان ترین رویکردها در تبیین مفهوم حق را می توان در رویکرد متافیزیکی و رویکرد غیرمتافیزیکی خلاصه کرد. تبیین مفهوم حقّ، نخست، بر اساس مبادی متافیزیکی صورت گرفته است. با ظهور رنسانس، روشنگری و مدرنیته، عقل بشر از متافیزیک دوری گزیده و تبیین حقّ را با روشی غیر متافیزیکی پیش گرفته است. امّا به استقلالی تمام از متافیزیک دست نیافته است. متافیزیک به عنوان علم یا روشی کهن، چارچوب نظری مهمّی برای مفهوم سازی حقّ پدیده آورده است. بذرهای این اندیشه، ابتدا در یونان باستان پاشیده شد. افلاطون حقیقتِ هر چیز را مفهوم کلّی آن دانست که به عنوان ایده ای در عالم مُثل خانه دارد. تأکید او بر کلّی، اندیشه متافیزیکی را، از طریق تأثیری که بر ارسطو و اخلافش گذاشت، سامان داد و از سوی دیگر مُلهِم ایده آلیسمی شد که خود را در آثار کسانی مانند کانت و هگل نشان داد. کانت نیز مانند افلاطون از عالَم واقع و تجربه های جزئی دست کشید و سعی کرد مفهومِ حقّ (/ عدالت) را به طور پیشینی از اصول عقلانیِ مستقلّ از تجربه بدست بیاورد. از نظر هگل حقّ به عنوان محصولِ ضروریِ ذهن، تجلّیِ عقل و اراده معقول در سیر دیالیکتیکی ذهن به سوی مطلق بود. اما وجه مشترک همه رویکردهای غیرمتافیزیکی را می توان در استغنای آنها از مفهوم کلّیّت، ضرورت و سایر مؤلفه های متافیزیکی دانست. در سنت غیرمتافیزیکی حقّ را به محصول گرایش طبیعیِ انسان به فایده (بهره فایده گرایی)، به عنوان دستور و فرمان کسی که عادت به فرمان دادن دارد، به عنوان هنجار صوری برای رفتار (بهره پوزیتیویسیتی) تبیین کرده اند. همچنانکه «نیاز به متافیزیک هرگز از میان نخواهد رفت» (کانت)، بهره غیرمتافیزیکی از حقّ نیز بی نصیب از مبادی متافیزیکی نبوده است. به عنوان نمونه در بهره لیبرالیستی و فردگرایی از حقّ، مفهومِ فرد (مدرن) برساخته تفکّر متافیزیکی است که بیش از همه به رنه دکارت نسبت داده شده است. بهره فردگرایانه حقّ به اخلاق دیانتولوژیکِ کانت نیز وابستگی بسیار دارد که آن اخلاق، از مبادی معقول و پیشینی استخراج شده و ماهیّتی متافیزیکی دارد. در سنّت (فقهی – حقوقیِ) اسلام، حقّ اغلب با نظریه سلطنت تبیین شده که می توان آن را با نظریه اراده (گزینش) در غرب همسان دانست. مسائل نظری مربوط به سلطنت و حقوقِ غیرقابل اسقاط، مفهوم «حکم» را وارد ادبیات فقهی-حقوقی کرده است. ولی در تعیین مفهوم آن انسجام نظری بدست نیامده است. کلید واژگان: حقّ؛ متافیزیک؛ (مفهومِ) کلّی؛ اصول پیشینی؛ روشنگری؛ فرد؛ حقوق طبیعی؛ حکم؛ تکلیف
    Abstract
    Abstract What’s the concept of “Right” Having an answer for this Question, we should go beyond the borders of law. Because law takes right as a self-evident and clear notion and has an intuitive knowledge of it. But it can not satisfy a critical mind. Studying concept of right is fundamentally a philosophical research. Clarifying the concept of right has been made mainly in two ways: 1- metaphysically and 2- non-metaphysically. At first most approaches towards the concept of right were metaphysical. But as a result of rise of Renaissance and Enlightenment and finally Modernity, non-metaphysical approaches predominated gradually but never could be separated form its metaphysical roots. Metaphysics has been an important theoretical framework for explanation of the concept of right. Earlier steps in this way were taken by Plato. He said true cognition couldn’t be obtained in real world. Upon Plato this world is the shadow of an true world: World of Ideas. So Plato established an idealism school that was followed by some other philosophers like Kant and Hegel. Kant and Hegel also didn’t look for the concept of right (and justice) in the realistic world, instead they tried to explain this concept upon the a priori principles of mind independent of any external and historical experience. For Hegel right is realization of mind in its dialectical process toward the Absolute. Sainte Thomas more influenced by Aristotle said right/justice is a product of good will – as the truth is product of good reason. He concluded an injustice law/right is not truly a law/right because it is not adaptable with the movement of universe towards God and goodness. Metaphysical approach is based on the “Universal”. Metaphysical reason can issue universal statements. Results of this reason are universal and necessary. Therefore a definition of right (or any other concept) that is rendered by metaphysical reason is correct in any places and at any time. After enlightenment, none-metaphysical approaches were more adapted by thinkers. This fact sometimes is attributed to glorious achievements of Newton physics. Non-metaphysical reason was not interested in “Universal”, instead it preferred the particular applied results. Bacon said “knowledge is power” and metaphysics couldn’t produce any power in comparison with steam-machine– a product of non-metaphysical reason. We have studied non-metaphysical approaches under these titles: Natural law school, Legal positivism, Utilitarianism, Liberalism and Individualism. At the end a chapter is devoted to Legal and Islamic approaches. Key Words: Right; Metaphysics; non-metaphysics; Universal; Enlightenment; Individual; Duty; Natural law; Mandate (hokm)