عنوان پایان‌نامه

جایگاه حسن و قبح در ساختار قضایای حقوقی



    دانشجو در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۰ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "جایگاه حسن و قبح در ساختار قضایای حقوقی" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    حقوق خصوصی
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی شماره ثبت: LP2999;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 52321
    تاریخ دفاع
    ۳۰ بهمن ۱۳۹۰
    دانشجو
    سهیلا داموغ
    استاد راهنما
    محسن صفری

    ارتباط میان حقوق و ارزش های دیگر و میزان تاثیر پذیری حقوق از آنها از جمله مسائلی است که از دیرباز محل بحث حقوقدانان بوده است.ارزش هایی مانند عدالت آزادی و سایر مفاهیم اخلاقی و اجتماعی که همواره نقش انها به عنوان عناصر سازنده حقوق ویا مبانی قواعد حقوقی مورد توجه قرار گرفته. از جمله این ارزش ها حسن و قبح است که میتوان با عنوان " اخلاق" از آن نام برد و به دنبال آن این سوال را مطرح ساخت که ایا رابطه ایی مستقیم بین نیکو بودن وقانون شدن وجود دارد ویا هیچ گونه ملازمه ایی بین خوب بودن یک پدیده و قانون شدن آن نیست. آیا قانونگذار متعارف ملزم است در فرایند تصویب قانون خوب ها و بدها را لحاظ کند ویا میتواند فارغ از هر گونه ارزشی به استنباط قواعد حقوقی مورد نظر خود بپردازد؟حوزه مشترک حقوق و ارزش های اخلاقی و بطور خاص حسن و قبح کدام است؟ نقش حسن و قبح در عرضه تئوریهای حقوقی چیست و اساسا حقوقدان در استنباط احکام از قانون و سایر منابع حقوق تا چه حد ملزم به پیروی از گزاره های اخلاقی و بطور ویژه حسن و قبح است.در عرصه قضاو حل و فصل اختلافات چه جایگاهی میتوان برای حسن و قبح در نظر گرفت و اساسا اختیار قاضی در استناد به حسن و قبح برای توجیه را ی خویش ویا الزام او به استفاده از این ارزش ها در صدور رای چه میزان است؟آیا در مرحله اقناع وجدان و قبل از صدور حکم میتوان جایگاهی برا ی حسن و قبح در نظر گرفت و یا قاضی ملزم است حتی در صورتی که قاعده حقوقی مشخصی را خلاف ارزش های ذکر شده یافت باز هم بر اساس ان حکم دهد؟پاسخ به این پرسش ها نیازمند پاسخگویی به سوالی مقدم است از جمله انکه اساسا تعریف حسن و قبح چیست؟چه چیز را میتوان حسن دانست و چه چیز را قبیح؟خوب وبد اموری ذاتی اند یا این تنها اعتبار انسان هاست که پدیده ایی را خوب یا بد میسازد؟و اگر این طور است درجه الزام قانونگذار حقوقدان و قاضی در پیروی از این اعتبار در استنباط قضایای حقوقی به چه میزان است؟واینکه آیا اساسا التزامی به تبعیت از ان وجود دارد؟ایا میان رنج و لذتی که افراد از پدیده های اجتماعی اطراف خود میبرند و بد یا خوب انگاشتن این پدیده ها ملازمه ایی وجود دارد ویا نوعا رنج و لذت واقعیتی جدا از خوب و بد است؟ایا انطور که برخی گفته اند منشا قضایای حقوقی سیطره و قدرت است و یا صرف حسن و قبح ولو به سیطره نیانجامد میتواند منشا قانون باشد؟ لازم به ذکر است انچه در این تحقیق در دست بررسی است ارتباطی با جایگاه مصالح و مفاسد در قانونگذاری ندارد بلکه صرفا به بررسی حسن و قبح میپردازد و جایگاه این دست پدیده ها را در تقنین بررسی میکند.از سوی دیگر محدوده مطالعه آن تنها عرصه تقنین نیست بلکه به حوزه قضا و اندیشه های حقوقی نیزتوسعه میابد. از این رو تئوری های مبتنی بر بررسی جایگاه مصلحت در قانونگذاری از قلمرو این تحقیق خارج میباشند ودر نتیجه انچه در پی پاسخ به ان هستیم پرسشی جدید و در نظام حقوقی ما تقریبا بی پاسخ است.زیرا در این تحقیق تنها به بحث مبنایی درمورد حسن و قبح نمیپردازیم و از اینرو قلمرویی متفاوت از اخلاق دردست بررسی است.از طرفی به مصلحت و مفسده صرف یا پدیده های نسبتا حقوقی و اجتماعی از این دست و یا امور صرفا حقوقی نیز پرداخته نمیشود بلکه هدف مطالعه پیوند میان پدیده ایی ارزشی و اخلاقی به نام حسن و قبح با قواعد حقوقی است در واقع امر مورد بررسی نه صرفا اخلاقی است ونه حقوقی بلکه مطالعه ایی تلفیقی از حقوق و ارزش های غیر حقوقی است. علاوه بر ان مطالعات روانشناختی نیز در دست بررسی قرار میگیرد. بررسی این دست موضوعات و پاسخ به این قبیل سوالات میتواند جوامع انسانی را در پیشبرد نظام قانونگذاری به سمت تقنینی منصفانه و منطبق با نیازهای آن جوامع یاری کند و علاوه بر آن اندیشه های حقوقی و آرای قضایی را نیز متوجه جایگاه و اهمیت اینگونه ارزش ها نماید.امری که اهمیت آن با توجه به جایگاه حیاتی تقنین و قضا در نظام حقوقی وتاثیر اندیشه های حقوقی در این دو حوزه غیر قابل انکار مینماید. لازم است به این نکته نیز توجه شود که آنچه در دست بررسی است ناظر به نظام حقوقی خاص ودر نتیجه محدودیت های آن نظام در ارج نهادن به ارزش های مورد بحث نیست بلکه پیوند میان حسن و قبح و استنباط قضایای حقوقی در یک نظام حقوقی متعارف مورد مطالعه میباشد. در فصل نخست این پژوهش به مطالعه تاریخی نظریات مطروحه در باب مفهوم حسن و قبح و بررسی ماهوی اندیشه¬های ارائه شده پیرامون آن پرداخته بدین منظور که ابتدائا سابقه بحث روشن و مفاهیم مورد مطالعه مشخص گردد. پس از ان به تعریف قضایای حقوقی میپردازیم تا ماهیت انها از حیث واقعی یا اعتباری بودن یا انشائی و اخباری بودن روشن شود تا از این مسیر توان بررسی تطبیقی ماهیت گزاره های اخلاقی و حقوقی فراهم آید. به دنبال تبیین این دو مفهوم و پس از روشن شدن ماهیت آنها, در فصل دوم به بررسی ارتباط میان اخلاق و حقوق از مجرای آراء مکاتب حقوقی و پس از آن متغیّرهای روانشناختی می-پردازیم بدین شرح که تقنین,قضا و دکترین به عنوان اجزای یک نظام حقوقی مورد مطالعه قرار میگیرند. آنچه از این تحقیق درمورد ماهیت قضایای اخلاقی و قضایای حقوقی به دست امده به شرح زیر است : حسن و قبح در هند باستان آن¬گونه که از اوپانیشاد به عنوان منبع مباحث فلسفی آن دوره برمی¬آید، ریشه¬ای عقلایی دارد و بالنتیجه امری ثابت و ذاتی است نه اعتباری و متغیر. یونیان باستان تا پیش از سقراط علاوه بر تعالیم الهی برای حسن و قبح ریشه¬ای عقلانی نیز می¬شناختند چرا که غالب آنان در مباحث فلسفی خود ارزش¬هایی فراتر از آنچه در کتب مذهبی مورد تأئید قرار گرفته را با استناد به نیروی عقلی به رسمیّت شناخته و به عنوان چیزهای ذاتی مورد مطالعه قررا می¬دادند. از دیدگاه سقراط حسن و قبح، اموری واقعی اند که صرف¬نظر از وضع شارع فی نفسه و به طور عینی وجود دارند. افلاطون خیر را اتصاف امور به کمال و شر اتصاف امور به نقصان می¬دانست و از آنجا که معتقد بود، کمال ریشه در طبیعت دارد حسن و قبح را نیز دارای سرشتی طبیعی می¬دانست. ارسطو معتقد بود برخی خیرها ارزش نسبی دارند و برخی دیگر ارزش مطلق هر چند هر دوی آن¬ها شایسته¬مدحند . در قرون جدید گروهی مانند، کریکگارد، هایدگر و جرج ادوراد مور به بیان نظریات اگزیستانسیالیستی پرداختند و نقطه مشترک اندیشه¬های تمام این دسته فیلسوفان تقلّا برای درک مفاهیمی بنیادین مانند هستی، مرگ خوبی، بدی، عشق و.... است و تلاش برای نجات انسان از سختی¬های دنیای امروز، هر چند که در بیان دیدگاه¬های فلسفی خود تا حدودی متفاوت بوده¬اند و نمی¬توان مشخصه واحدی از اندیشه¬های آنان ارائه نمود گروهی مانند پریچارد و آیر گزاره¬های اخلاقی را جز از طریق شهود قابل درک نمی¬دانستند و معتقد به نوعی شهودگرایی در درک خوب و بد امور بودند. عدّه¬ای مانند ویتگنشتاین، هامشایر و رایل نیز درک خوب و بد امور را منوط به بررسی و تحلیل عوامل روانشناختی می¬دانستند و معتقد بودند پیش از شناخت ساختار ذهن ادمی و بررسی نحوه پردازش داده¬های ذهنی او نمی¬توان در مورد خوب و بد امور از دیدگاه او نظر داد. برخی نیز مانند کانت، به رویکرد الهی در مورد خوب و بد امور معتقد است چرا که فلسفه او به طور کلی فلسفی الهی است و نقش انگیزه نیک یا بد را در خوب و بد امور پررنگ می¬داند در میان اندیشمندان مسلمان جایگاه بحث در مورد حسن و قبح خلاصه را می¬توان در مباحث کلامی یافت در ذیل به بیان آراء ایشان پرداخته می¬شود: حکیم فارابی در مورد امور به حسن و قبح ذاتی معتقد است و افراد بشری را نیز قادر به درک آن می¬داند. ابن¬سینا در آثار خود حسن و قبح را جزء قضایای مشهوره دانسته و می-گوید ممکن است امور علی¬رغم خوب بودن عقلانی نباشند و میان محموده بودن و عقلانی بودن ملازمه¬ای وجود ندارد. خواجه نصیرالدین طوسی نیز حسن و قبح را از قضایای مشهوره دانسته و آن را در مقابل بدیهیات عقل نظری قرار داده، بالنتیجه از اولیات خارج می¬سازد. ملاصدرا معتقد است خوب و بد، امری ذاتی است و این که افراد در اعمال خود به دنبال غایاتی هستند خود مویّد این امر است محقق اصفهانی خوب و بد امور را امری ذاتی می¬داند و به عکس علامه طباطبایی صرف ملائمت با نفس را دلیل خوب بودن امور ندانسته بلکه معتقد است اعمال برای اتصاف به حسن باید مورد تأیید عقل قرار بگیرند. در ارتباط با مفهوم حسن و قبح و کشف اهمیت آن مکاتبی نیز شکل گرفتند که در میان مسلمانانم می¬توان به اشاعره اشاره نمود که هم درک عقلی مستقل حسن و قبح و هم ملازمه میان درک عقل و شرع را انکار می¬کردند در مقابل عدلیه معتقد به حسن و قبح عقلی بودند. اخیاریون حسن و قبح ذاتی را پذیرفته¬اند و به درک عقلی آن نیز مهر تأئید نهادند اما در مرادشان از حسن و قبح با عدلیه در تعارضند. زیدیه و ماتریدی¬ها نیز به حسن و قبح ذاتی معتقدند. اما مکاتبی در غرب نیز یافتند از جمله واقع نگران که معتقد بدهیات حسن و قبح فارغ از اندیشه و احساسند و در مقابل سایر مکاتب که هر یک ریشه خوب و بد امور را در امر دیگری جست¬وجو می¬نمایند مانند طبیعت¬گرایان، شهودگریان، پیامدگرایان، نسبی نگران فرهنگی و... ماهیت گزاره های حقوقی از نوع گزاره¬های انشایی است نه اخباری چرا که گزاره¬های حقوقی موجد نسبت میان الفاظند نه مخبر ثبوت امور عیناً یا ذهناً. از طرفی دیگر قضایی اخلاقی، گزاره¬هایی واقعی اعتباری¬اند نه صرفاً واقعی یا صرفاً اعتباری. چرا که برای برخی از آنان واقعیتی صرف¬نظر از وضع مقنّن تصورات در حالی که برخی دیگر ماهیتی جز اعتبار نداشته و ریشه در واقعیّت ندارند. میان تقنین,رویه قضایی, اندیشه حقوقی از یک سو و حسن و قبح از سوی دیگر ارتباطی عمیق وجود دارد . در جهت اثبات این ارتباط مکاتب مختلفی به نظریه پردازی پرداخته اند از جمله مکتب حقوق طبیعی, حقوق اثباتی, جنبش مطالعات انتقادی و ... که در متن پژوهش به انها پرداخته اییم . همچنین در این پژوهش ثابت شده است که از دیدگاه روانشناسان , میان مولفه های روانشناختی مانند حافظه ,اقناع , تثبیت,رشد و...از یک سو و گزاره های حقوقی از سوی دیگر ارتباط عمیقی وجود دارد.
    Abstract
    The relationship between the law and the ethics is one of the topics which is the object of the debates of many scientists from the earlier time. But what in this dissertation specifically is in discussion is not thing expect the effects of goodness and badness in the statutes of the legistlation, theories of the recommendators and judgment of the judges which are deliberating by both psychiatry and philosophic view. What finally in this dissertation would be proved is the indispensable effect of " goodness and badness" in the law.