عنوان پایاننامه
زمینه های پیدایی مجمع تشخیص مصلحت نظام
- رشته تحصیلی
- علوم سیاسی
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 50354
- تاریخ دفاع
- ۱۰ مهر ۱۳۹۰
- دانشجو
- مهدی بهمنی
- استاد راهنما
- احمد خالقی دامغانی
- چکیده
- جمهوری اسلامی به عنوان نظامی که تلاش می کند میان شریعت و قانون تلفیق ایجاد نماید، در مراحل اولیه شکل گیری خود و به خصوص در مسائل انضمامی جامعه دچار نوعی بحران تصمیم گیری گردید. برجسته ترین نمود این بحران خود را در اختلافات میان دو نهاد مجلس و شورای نگهبان نشان می داد. چاره اندیشی های حضرت امام خمینی(ره) در حل این مشکلات با وجود تأکید بر مقتضیات زمانی و مکانی توسط روحانیون نیز نتوانست گرهی از کار باز کند. فشار روزافزون مسائل جدید پیش روی نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی و ضرورت کارآمدی حکومت دینی در ایران موجب گردید تا نهادی جدید تأسیس شود که برگرفته از اندیشه های حضرت امام(ره) و در بستر تعالم دینی بود. در پاسخ به حل مشکلات و ارائه راه حل جهت خروج از بحران ها، میان جریان های مختلف سیاسی اصطکاک و درگیری وجود داشت و در این میان هریک برداشت های خاصی از فقه در پاسخ به مسائل مبتلا به جامعه صورت می دادند. این درگیری ها و مناقشات منجر به بن بست سیاسی گردید و اداره جامعه با مشکل روبرو گردید. با بروز این مشکلات، برای حل و رفع معضلات و بن بست شکنی در تصمیمات، حضرت امام(ره) با طرح بحث مصلحت و حکم حکومتی از نظریه ولایت فقیه به سمت نظریه ولایت مطلقه فقیه سوق پیدا کردند. در واقع بارزترین نمود نظریه ولایت مطلقه فقیه، تولد نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام است. . مجمع تشخیص مصلحت نظام دارای دو وجه شرعی و نهادی است و اوج تلفیق شرع و نهاد است. خاصیت مجمع این بود که حق وتوی شورای نگهبان را ضعیف می کرد و باعث بن بست گشایی و کارآمد ساختن حکومت می گردید. آنچه که در تولد نظریه ولایت مطلقه فقیه قابل طرح است آن است که این ابتکار امام بسیار نزدیک به عرصه واقعیات و حکومت اسلامی در عمل بوده است. امام راحل مجموعه ای از مبانی فقهی را مطرح کردند که از نظر روش شناسانه بدیع به نظر می رسید و حضرت امام اولین فقیهی هستند که جرقه تغییر جهت گیری فقه سیاسی را از«فرد» به «نهاد» زدند. مجمع تشخیص مصلحت نظام ساز و کاری بود برای برقراری ارتباط میان سپهر آرمان و سپهر امکان.
- Abstract
- Islamic republic, as a political system that tries to incorporate the Shariah into law, encountered sort of decision making crisis in its early days and during the processes of social integration. The most noticeable example for this crisis is the altercations between the parliament and the Guardian Council. Even Imam Khomeini’s contemplations over the issue and the collaborations of other clergies didn’t seem to solve the problem. The growing pressures -induced by the new realities- on the newly born system on the one hand and the need for the regime to be efficient paved the way for the creation of new body inside the government based on the ideas of Imam Khomeini. In response to social problems and finding solutions to them there have been many frictions among the political currents and different thinkers, each of which trying to assert their interpretation of Islamic jurisprudence and believe that their prescription was the panacea for all the problems. These contentions caused a political stalemate and inflicted hardships upon the management of the society. With respect to the frictions and contentions going on in the society, Imam Khomeini proffered the notion of expediency (Maslahat) and the fiat and shifted from the theory of Velayat-e-Faghih (the Rule of the Jurisprudent) to Velayat-e-Motlagheye Faghih (the Absolute Rule of the Jurisprudent). The most prominent aspect of the theory of Velayat-e-Motlagheye Faghih is the creation of the Expediency Council. The Expediency Council has a legal and institutional dimension and is the pinnacle of harmony between Religion and Institution. The virtue of the Expediency Council was that it attenuated the Veto power of the Guardian Council and made it easier to get passed the stalemates and political impasses, therefore making the government more efficient. What is noteworthy about the creation of this theory is that Imam’s initiative was the direct result of the realities of the Islamic governance in practice. Imam proffered a collection of jurisprudential works which were brand new from a methodological point of view. Imam is the first jurisprudence who brought about change in the attitude of political jurisprudence from “Individual” to “institution”. The Expediency Council was a mechanism to reconciliate between the Ideal and Realities.