عنوان پایاننامه
تاثیر فلسفه سیاسی افلاطون بر حکمت مدنی فارابی
- رشته تحصیلی
- علوم سیاسی
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی شماره ثبت: LP2923;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 51153
- تاریخ دفاع
- ۱۱ مهر ۱۳۹۰
- دانشجو
- داود پرن
- استاد راهنما
- علیرضا صدرا
- چکیده
- طرح «مدینه فاضله» فارابی در فلسفه سیاسی اسلامی، در قیاس با «دولت کمال مطلوب» افلاطون نگریسته می شود. اگر این قیاس در ارتباط با تأسیس «حکمت مدنی» توسط فارابی درست باشد، بررسی نقادانه این بخش از دانش شکل گرفته در دوره میانه اسلامی می تواند پرتوی بر منطق شکست دوران اخیرتر سرزمین های اسلامی بیفکند. در این رساله برآنیم تا با استفاده از روش «فهم تاریخی واقعی» اشتراوس، که مبتنی بر طرح «جامعه شناسی فلسفه سیاسی» است، «حکمت مدنی» فارابی را از لابه لای آثارش دریابیم، و حتی آماده ایم تا چیزی از او نیز یاد بگیریم. نظریه «سه جهان»- برگرفته از تفسیری از نظریه معرفت افلاطون- که در آن علاوه بر جهان «عینی» ـمحسوسات ـ و «جهان ذهن» ـنویسنده ـ جهان سومی نیز در آن فرض شده است، که همان جهان «ایده ها» ـ نظریه های موجود ـ در هر عصری هستند، در توضیح حکمت مدنی فارابی بسیار راهگشا است. دوران خلافت عباسی ـ مقارن دوره حیات معلم ثانی ـ با گذراندن عصر اول ـاوج اقتدار ـ خود، وارد بحرانی شد، که نطفه آن از بی رسمی های بنی امیه و حتی از نخستین روزهای بعد از رحلت رسول خدا (ص) بسته شده بود. فارابی(339-259) ، ناظر آگاه این «بحران بیرونی»، با در دسترس داشتن ایده هایی، که شامل «سنت دینی»، اندیشه های «ایرانشهری» و «هندی» و بویژه «فلسفه یونانی» بوده است، به عنوان واسط میان این دو، از این ایده ها برای خروج از آن بحران عینی سرزمینهای اسلامی خلافت تدبیر می نماید. فارابی بنا به دلایلی که یکی از آنها موسس بودن او است، برای تأسیس حکمت مدنی مسلمین، فلسفه سیاسی افلاطون را بر می گزیند. با این فرض که دولت کمال مطلوب افلاطون و به طور کل فلسفه سیاسی او نتایجی اقتدارگرایانه را در خود دارد، مدعای اصلی رساله پیش رو این خواهد بود که مفاهیم اصلی اقتدارگرایانه در "حکمت مدنی" فارابی ریشه در "فلسفه سیاسی" افلاطون دارد. البته اقتدارگرایی در بستر مورد بحث ما در این نوشتار، معنایی غیر از سلطه و غلبه دارد که مفهوم مورد نظر از آن در ادامه این نوشتار پیداست. فارابی که "فیلسوف- نبی" را به عنوان رئیس اول با "فیلسوف – شاه" افلاطونی یکسان می انگارد، به طرحی از مدینه فاضله می پردازد که یکسره اقتدارگرایانه است. اما این طرح مدینه فاضله تحت ریاست «رییس اول»، به دلیل ختم نبوت، و با «امتناع تاریخی» خود، در حکمت مدنی فارابی یکسره غیرممکن شده است. به همین خاطر، فارابی سه صنف «روسای ثانی» را، به تبع «نوامیس» افلاطون به عنوان «حافظان سنن» در حکمت مدنی خود وارد نموده است. اگرچه ریاست اینان نیز مانند دولت نوامیس افلاطون اقتدارگرایانه بوده، اما طرح فلسفی غیر یونانی فارابی چنانچه ادامه پیدا می کرد، می توانست برای حکمت نظری و نیز سیاست عملی مسلمین بسیار راهگشا باشند. دلایل عدم تحقق این امر و چگونگی امکان آن، نیازمند پژوهشی مفصل در جای دیگر و به مناسبت دیگری است.
- Abstract
- Farabi’s “Madineh Fazeleh” (Utopia) is regarded in comparison with Plato’s Utopia. If this comparison is correct in relation to establishing “civil philosophy” by Farabi, critical investigation of this part of formed science in Islamic middle age can throw a light upon logic of decline in more recent periods of Islamic world. In this treatise, we intend to find out Farabi’s “civil philosophy” in his works by using Strauss’s method of “historical real understanding” which is based on “sociology of political philosophy”. The 3 world theory – which is derived from an interpretation of Plato’s theory of knowledge – which in that has been assumed physical world - the perceptibles – and the world of mind – writer’s world of mind – as well as the third world, which is in fact the world of “ideas” or actual theories in every age, is a very key theory in illuminating Farabi’s civil philosophy. Having been passed the first period of Caliphate Abbasi, this government – coinciding with the period of the Second Theacher’s life – in the later periods enterd into the crisis which had been anticipated its grounds by Bani Umayyah’s cruelties and even from the first days of after the Prophet’s death. Farabi, as the conscious observer of this “external crisis”, uses the traditions and thoughts such as “religious tradition”, thoughts of the period of ancient Persia, Indian thoughts and especially Greek philosophy to get rid of the actual crisis of Islamic world. Farabi, according to the reasons one of them is because of to be his founder, adopts Plato’s political philosophy to found the civil philosophy of Muslims. On the base of this assumption that Plato’s Utopia and generally his political philosophy have authoritative results, the main thesis of this treatise is that authoritative conceptions in Farabi’s political philosophy are the effects of Plato’s political philosophy. Of course, authority in tise view has a meaning except from domination and triumph as is clear in this writing. Farabi through identification of “Philosopher-Prophet”, as a First Governer, with Platonic “Philosopher-King” suggests a plan of Madineh Fazeleh which is completely authoritative. But this plan of Madineh Fazeleh, which is under the authority of “First Governer”, has been impassible because of the finishing of prophecy and by its “historical impossibility”. Therefore, Farabi suggests three varities of “Secondary Governers” as “protectors of traditions” following Plato’s Laws. Although, the government of “Secondary Governers” is authoritative like intended state of Plato in Laws, but if Farabi’s non-Greek philosophical plan continued, it could be useful for theoretical philosophy and as well practical politics of Muslims. The Causes of the unfulfillment of that event and how possible it is need the detailed research in the other work.