عنوان پایان‌نامه

تقابل زن و مرد در آثار مارگاریت دوراس و سیمین دانشور



    دانشجو در تاریخ ۰۸ خرداد ۱۳۸۹ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "تقابل زن و مرد در آثار مارگاریت دوراس و سیمین دانشور" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    زبان وادبیات فرانسه
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده زبانها و ادبیات خارجی شماره ثبت: 1427/2;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 46936
    تاریخ دفاع
    ۰۸ خرداد ۱۳۸۹
    استاد راهنما
    فریده علوی

    تحقیق حاضر که در حوزه نقد فمینستی جای می گیرد به مطالعه و بررسی " تقابل زن و مرد" درچند اثر داستانی از دو نویسنده زن، مارگاریت دوراس و سیمین دانشور ، می پردازد. در طول قرن بیستم شرایط و جایگاه زنان در فرانسه و در ایران دچار تغییرات بسیار زیادی شده است. در این عصر رشد آگاهی و خودشناسی زنان منجر به افزایش چشمگیر حضور آنان در عرصه ادبیات می شود. مساله زنان جایگاه عمده ای را در آثار دوراس و دانشور به خود اختصاص می دهد. این دو نویسنده در رمانهای خود قهرمانان زنی را به تصویر می کشند که سعی در گذر از هنجارهای جامعه سنتی مرد محور دارند. در دو رمان "سدی براقیانوس آرام" و "عاشق" مارگاریت دوراس، ما از طرفی شاهد سلطه مردان، در جامعه و به خصوص در خانواده، واز طرفی دیگر شاهد تسلط زنان، در روابطی که قهرمانان زن با مردان برقرار می کنند، هستیم. بدین ترتیب، دوراس در عین اعتراض به شرایط اجتماعی زنان تصویر جدیدی را از روابط زن و مرد به نمایش می‌گذارد، که در آن زنان نیروی برتر هستند. اما در نزد دوراس بیش از هر چیز نیروی جاذبه جسم زنانه مطرح است. در "سووشون"، "جزیره سرگردانی" و "ساربان سرگردان" دانشور، زنان اغلب همچون موجودات وابسته‌ای معرفی شده‌اند که هویت شان تنها در ارتباط با مردان شکل می‌گیرد. با این وجود، هر چند که جوامع توصیف شده در این رمان‌ها همچنان تحت تسلط مردان است، می‌توانیم نگرش زنانه تقریبا غالبی را در آنها ببینیم. اما این نگرش با نگرش موجود در نزد دوراس متفاوت است: دانشور جنس مذکر را انکار نمی کند اما آرزومند تساوی روابط زن و مرد است. بر خلاف دوراس که بیش از هر چیز به مساله جنسیت و جسم زنانه می‌پردازد، دانشور بیشتر جایگاه اجتماعی زنان را مورد سؤال قرار می‌دهد.
    Abstract
    Résumé Le présent travail de recherche, qui prend place dans le domaine de la critique féministe, essaie de connaître, à travers l’écriture romanesque de deux écrivaines, Marguerite Duras et Simine Dânechvar, la place et le statut de l’homme et de la femme dans les sociétés et de là, à expliquer leurs relations conflictuelles. La condition et le statut de la femme en France et en Iran ont subi de grandes modifications au cours du vingtième siècle. A cette époque, on assiste à une croissance considérable de l’expression féminine dans le champ littéraire, placé sous le signe d’une conquête identitaire. La question de la femme occupe une place primordiale dans l’œuvre de Duras et de Dânechvar. Elles représentent dans leurs romans des héroïnes anticonformistes qui cherchent à dépasser les normes de la société traditionnelle centrée sur les hommes. Chez Duras, nous sommes d’une part témoins de la domination masculine, à la fois dans la société et dans le clan familial, et de l’autre part de la suprématie féminine, dans les relations qu’entretiennent les héroïnes avec les hommes. Dès lors, tout en contestant la condition sociale de la femme, Duras met en scène une nouvelle image de la relation homme/femme, dominée cette fois par cette dernière. Mais chez Duras, c’est surtout le corps féminin qui domine. Chez Dânechvar Les femmes sont souvent présentées comme des êtres dépendants dont leur identité ne se forme qu’en relation avec les hommes. Cependant, bien que les sociétés dépeintes dans ces romans, soit encore sous la domination des hommes, on peut y voir une vision féminine presque dominante. Mais cette vision est bien différente de celle présente chez Duras: Dânechvar ne rejette pas le sexe masculin, mais elle le souhaite dans un rapport d’égalité avec la femme. Et en au contraire de Duras qui s’intéresse plutôt à la question de la sexualité et du corps féminin, Dânechvar met surtout en question le statut social de la femme.