عنوان پایان‌نامه

مطالعه تطبیقی مضامین مرگ و زمان در اورلیا اثر نروال و بوف کور هدایت



    دانشجو در تاریخ ۰۹ اسفند ۱۳۸۸ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "مطالعه تطبیقی مضامین مرگ و زمان در اورلیا اثر نروال و بوف کور هدایت" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    زبان وادبیات فرانسه
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده زبانها و ادبیات خارجی شماره ثبت: 1420/2;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 47257
    تاریخ دفاع
    ۰۹ اسفند ۱۳۸۸

    از زمان انتشار بوف کور به زبان فرانسه، برخی از منتقدین غربی و شرقی به وجود شباهتهایی میان شاهکار صادق هدایت، نویسنده ایرانی قرن بیستم، و اورلیا آخرین اثر ژرار دو نروال اشاراتی داشته اند. قرابت این دو اثر بویژه به علت مضامین اصلی حاکم بر آنهاست: دغدغه مرگ و هراس از گذر زمان. این تحقیق، در ابتدا با مطالعه زندگی شخصی و ادبی هدایت و نروال به ارائه دیدی کلی از این دو نویسنده قربانی خودکشی می پردازد. شاید همین سرنوشت کمابیش مشابه آنها بتواند مشترکات آثار آنان را توجیه کند. در ادامه، این تحقیق به بررسی دو درونمایه ذکر شده یعنی مرگ و زمان می پردازد: راویان دو حکایت مورد بررسی، ناتوان از رسیدن به عشق و خوشبختی که در این دنیا طلب می کردند، با تمام وجود مرگ را تمنا میکنند. راوی نروال در آرزوی جهانی دیگر است که به تنهایی می تواند جبران بدبختی های این جهان را بنماید. به همین صورت،راوی هدایت نیز مرگ را برمی گزیند. با این تفاوت که رنجها و ملالت های این دنیا تنها با فنا و نابودی پس از مرگ از میان می رود. با این حال برای رسیدن به خواسته های خود، لازم است که این دو راوی از مانع زمان عبور کنند. به همین روی هر دو آنها به رویا – که فاقد زمان و مکان مشخصی است-پناه می برند تا هریک به زعم خویش ابدیت را تجربه کنند. جاودانگی نروال جهانی دیگر است که برای او حکم بهشتی بی پایان را دارد. در حالی که هدایت در جستجوی چیزی جز فنای ابدی نیست. این احتمال وجود دارد هدایت که با زبان و ادبیات فرانسه آشنایی داشته، تاثیراتی از نویسنده اورلیا یا دیگر هم عصران یا پیروان نروال گرفته باشد. با این حال به رغم شباهتهای مطرح شده میان این دو اثر، وجود تفاوتهایی آشکار، اصالت خالق بوف کور را تایید می کند.
    Abstract
    Depuis la publication française de La Chouette aveugle, plusieurs critiques occidentaux et orientaux ont fait allusion aux profondes affinités entre ce chef d’œuvre de Sadegh Hedayat, l’écrivain iranien du XXe siècle, et Aurélia, l’œuvre ultime de Gérard de Nerval. Ces deux ouvrages sont à rapprocher surtout par les deux thèmes majeurs qui dominent les deux récits : obsession de la mort et hantise de la fuite du temps. Dans ce travail de recherche, nous avons étudié, tout d’abord, la vie personnelle et la carrière littéraire de Nerval et de Hedayat, pour donner une vision générale des deux écrivains, victimes de suicide. Leur destin plus ou moins identique pourrait justifier les points communs qui rapprochent leurs œuvres. Ensuite, nous avons analysé ces deux œuvres, tenant compte des deux thèmes principaux, la mort et la fuite du temps : incapable d’atteindre l’amour et le bonheur qu’ils ont réclamé, les narrateurs des deux récits étudiés désirent vivement la mort. Le narrateur nervalien aspire à l’au-delà, qui pourrait seul dédommager le malheur d’ici-bas. Le narrateur hedayatien, lui aussi, choisit la mort, mais espérant qu’elle soit le néant, pour mettre fin à la misère et à la souffrance qu’il subit. Pour parvenir à leurs désirs, il faut que les deux narrateurs franchissent la barrière du temps. C’est pourquoi ils se réfugient dans le rêve - un monde qui ne connaît ni temps, ni espace précis - pour éprouver l’éternité. Toutefois, Nerval désire une vie future, un paradis sans fin, tandis que Hedayat ne cherche qu’un éternel néant. Il se peut que Hedayat, influencé par la langue et littérature françaises, soit marqué par l’auteur d’Aurélia ou d’autres contemporains ou successeurs de Nerval. Pourtant, malgré les ressemblances, il existe des divergences entre ces deux ouvrages étudiés, des divergences qui confirment, l’originalité du créateur de La Chouette aveugle.