عنوان پایان‌نامه

مواجهه با مرگ ،مطالعه تطبیقی بین مولوی و اروین یالوم



    دانشجو در تاریخ ۰۴ اسفند ۱۳۹۳ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "مواجهه با مرگ ،مطالعه تطبیقی بین مولوی و اروین یالوم" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    فلسفه دین
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامی شماره ثبت: 2336ف;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 69309
    تاریخ دفاع
    ۰۴ اسفند ۱۳۹۳
    استاد راهنما
    احد فرامرز قراملکی

    در این رساله بر آنیم مواجهه‌ انسان‌ها با مرگ را از نگاه مولوی و یالوم بررسی کرده و به ذکر وجوه تشابه و تفاوت نظرات آن‌ها بپردازیم. مسئله‌ مرگ حاوی مسائل کلی و اصلی می‌باشد که در ذیل هر مسئله‌ خاص، مسائل فرعی دیگری ارائه می‌شوند. برخی از این مسائل اصلی مرتبط با مسئله‌ مرگ شامل مرگ‌اندیشی، مرگ‌هراسی، قلمرو رازآلود مرگ، نحوه‌ کنار آمدن انسان‌ها با مرگ، و نیز مرگ‌خواهی می‌باشند. تلاش خواهیم کرد به اهم مسائل مرتبط با مرگ از منظر مولوی و یالوم بپردازیم. مولوی در بستر تفکر عرفان اسلامی و از منظر وجودی به مسائل پیرامون خود می‌نگرد. برای وی مرگ همرنگ زندگی است و اندیشیدن به مرگ امری نامعقول، غیرطبیعی و عجیب تلقی نمی شود. تقریر ایشان از اندیشیدن به مرگ و مسائل مربوط به آن به گونه‌ای است که می‌توان گفت او در نهایت، متفکری مرگ‌اندیش و به خصوص مرگ‌خواه می‌باشد. مرگ‌اندیش از این نظر که در لوای حکایات بسیار درباره‌ معنای زندگی، مسائل معرفتی، عشق به معشوق و تلاش برای رسیدن به کمال و وصال به حق مطرح می‌کند، می‌توان جایگاه ویژه‌ مرگ‌اندیشی را در جهان‌بینی وی مشاهده کرد. از طرفی، مولوی متفکری مرگ‌خواه نیز می‌باشد. با توجه به این تقریر که مرگ را به مثابه پلی که آدمی را از مرتبه‌ وجودی نازلتر به مرتبه‌ وجودی عالی‌تر منتقل می‌کند، و از طرفی، دسته‌بندی خاصی که از انواع مرگ (اختیاری و طبیعی) ارائه می‌کند، می‌توان ادعا کرد ضمن آن که در سراسر مثنوی آثار شور و اشتیاق به زندگی موج می‌زند، همچنین، مولوی برای رسیدن به معرفت حقیقتی و رسیدن به کمال عالی‌تر که نیل به آن‌ها از طریق مرگ حاصل می‌شود، بی‌تابی می‌کند. یالوم روان‌درمانگری اگزیستانسیالیست می‌باشد. یعنی به تحلیل مسائل و مشکلات انسان از منظر وجودی –با تعبیر خاص خودش- می‌پردازد. برای وی مرگ نقطه‌ پایان زندگی است و همین نقطه‌ پایان بودن است که به زعم وی، به بسیاری از مسائل و مشکلات روانی آدمی درباره‌ مرگ دامن می‌زند و گاه تا مرز دچار شدن به بیماری‌های روان‌نژندی پیش می‌رود. این که آدمی تنها به دنیا می‌آید و تنها می‌میرد، همچنین، کسی با ما و برای ما نمی میرد، باعث می‌شود اگر تلقی روشنی از مرگ و ارتباط آن با زندگی نداشته باشیم، مواجه‌های ناسالم در اثر تصورات روان رنجورانه و روان نژندانه از مرگ داشته باشیم. تمام تلاش یالوم معطوف این است که ب
    Abstract
    Abstract: In this study we aim to investigate the exposure of human being with death from Rumi and Yalom's views and to discus about the similarities in their views. The death issue includes both general and main issues that in all particular issues some other minor issues are also provided. Some of the main issues including death-thinking, fear, of death, the mysterious realm of death, how people come with death and death instinct, are related to the issue of death. We will try to investigate the most important issues related to death from Rumi and yalom's views. Rumi thinks of the issues around himself from Islamic Mysticism and his own existential perspectives. For him, death is in line with life and thinking about death is not irrational, unnatural and strange. His exoo9sition of thinking about death and issues related to it are as though he is a death-thinker and specially death-demander. We can observe a special place of death thinking in his world view from his rightly anecdotes about the meaning of life, cognitive issues, love toward beloved, and attempt for perfection and union with the beloved. According to this exposition considers death like a bridge that transforms human being from a lower order of existence to a higher order of existence. And on the other hand, certain, certain categories of death (natural and arbitrary) being presented, it can be argued that enthusiasm to life is seen throughout Rumi, and furthermore, Rumi yearns to achieve real cognition and higher integrity that are possible through death. Yalom is an existentialist psychotherapist. It means that he analyzes human issues and problems from existentialism perspective, with his own special interpretation. For him, death is the end of life, and in this view, this end point affects most of human psychological problems and issues about death and sometimes leads to some neurosis disease. This belief that man is born alone and also no one dies with us and fore us causes that. If we don’t have a clear consideration of death and its relationship with life, we will have irrational encounters based on psychological and neurotic imageries of death. Yalom ties to teach his fellow human beings that although we have no choice but accept the inevitability of death, but on the other hand, we can save our life from false beliefs about the meaning of life, the beliefs that according to him have been created in our minds only by ignorance to our existence, by really recognition of death. Although Rumi and Yalom have different thinking views but they use similar ways to deal with death issues related to it. They have existentialism views about death and seek to make clear the cause of human anxiety for him and to make them think of death with out any anxieties. In sort, Rumi and Yalom try to reconcile mankind with death, to treat fear of death, to accept the inevitability of death, and especially Rumi's enthusiasm for death, by their own language and presenting their own image of death.