عنوان پایاننامه
بررسی و مقایسه نظریه مطابقت با نفس الامر علامه طباطبائی با نظریه مطابقت با خارج برتراند راسل
- رشته تحصیلی
- فلسفه و حکمت اسلامی
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامی شماره ثبت: 2146ف;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 59157
- تاریخ دفاع
- ۱۵ مهر ۱۳۸۸
- دانشجو
- هادی ملک زاده
- استاد راهنما
- عبدالرسول کشفی
- چکیده
- انسان یک فاعل علمی و یک موجود مُدرک و شاعر است. ذهن و ذهنیت دارد و غرق در اقیانوس مواج و روان آگاهی، تخیل، تعقل و احساس است. هر انسانی هر لحظه و هر دم با ذهن خویش به تحلیل و تفسیر جهان اطراف خود مشغول است و بر اساس تصور و تلقی خاصی که از جهان دارد عمل می کند. تفکیک ذهن از عین یا معرفت از واقع و نفس الامر از دیر باز در تاریخ فلسفه و علم صورت گرفته است. فلاسفه جهان درباب نحوه ارتباط ذهن ما با نفس الامر به بحث فراوانی پرداخته اند. از میان این فلاسفه ما در جسجوی این مطلب برآمده ایم که برتراند راسل که یک فیلسوف مشهور معتبرغربی می باشد در این باره چه دیدگاهی را اتخاذ کرده است. چه خللی در نظرگاه راسل وجود دارد. آیا نظریه علامه طباطبایی بعنوان یک فیلسوف برجسته اسلامی می تواند نواقص نظرگاه راسل را پوشش دهد و بدیل معرفتی مناسبی برای آن باشد؟ علامه و راسل هر دو واقع گرا و رئالیست هستند هر دو مقوله مهم صدق که اساسی ترین عنصر مقوم معرفت می باشد را مطابقت با واقع تفسیر می کنند. به انسجام گروی، پراگماتیسم و امثال آن روی خوشی نشان نمی دهند. راسل از طریق انقسام معرفت به معرفت مستقیم و معرفت توصیفی می خواهد واقع را تحلیل معرفتی کند. علامه از راه تقسیم علم به حقیقی و اعتباری، بحث کلیات، ماهیت و وجود به اکتشاف نفس الامر می پردازد. دیدگاه راسل به عقل گرایی انتقادی و رئالیسم پخته نزدیک بوده و نگاهی مدرن است و نظرگاه علامه به عقل گرایی حداکثری، رئالیسم خام و افراطی و بینش سنتی قرابت دارد. دیدگاه علامه بهتر از راسل می باشد اما نظریه علامه هم اشکالاتی دارد که نگارنده به آنها پرداخته است. نگارنده به مطالب مهم و ممتازی درباب نفس الامر اشاره کرده که در آن نوآوری فراوانی وجود دارد. تفسیر خاص از نفس الامر، تفکیک دقیق معنا از مفهوم و مصداق، علیت تحلیلی و جعل ناپذیری قوانین حقیقی از دستاوردهای بدیع این تحقیق است.
- Abstract
- Man is a conscious (free) agent and a cognitive being. He has mind and mentality and he is absorbed within the fluid wavy ocean of consciousness, imagination, intellection and feelings. In each moment and by using mind, every human being is busy with analyzing and interpreting the world around and he or she acts based upon those particular analyses and interpretations. The distinction between mind and body or knowledge and veritable reality (thing in itself) has been made long ago in the history of science and philosophy. World philosophers have had lots of discussions and debates concerning the kind of relation between our mind and thing in itself. Out of these arguments, we have held an inquiry as to find out: What is the standpoint of Bertrand Russell, a famous and authoritative western philosopher, with regard to this issue? What is the gap in his theory? Can the theory of Alameh-Tabatabaee, a distinguished Islamic philosopher, fill the gaps of Russell's and be a proper intellectual alternative to it? Allameh and Russell are realists. They both interpret truth, which is the most essential element of knowledge, as: correspondence between mind and reality; they do not welcome the Coherence theory of truth, the Pragmatic one or suchlike. By dividing knowledge into direct and descriptive, Russell tries to present a cognitive analysis of reality. Allameh engages in discovering veritable reality by distinguishing between reality-based concepts and mental or conventional constructs. Russell's view is close to critical rationalism and strong realism and is considered a modern view; however Allameh's is near to strong rationalism, extreme and naïve realism and traditional view. Although Allameh's standpoint is better than Russell's, it too has some problems to which the writer has pointed. The writer has mentioned important and excellent points, rich in innovation, concerning the issue of veritable reality (thing in itself). The special interpretation of ve