عنوان پایاننامه
رویکرد تحلیلی و نقادانه هگل نسبت به نظام معرفتشناسانه کانت (با تاکید بر کتاب های پدیدارشناسی روح و دانش منطق)
- رشته تحصیلی
- فلسفه
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه پردیس قم شماره ثبت: 002563;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 77302;کتابخانه پردیس قم شماره ثبت: 002563;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 77302
- تاریخ دفاع
- ۲۷ شهریور ۱۳۹۵
- دانشجو
- ابوالفضل محمدجعفریزدی
- استاد راهنما
- حسن مهرنیا
- چکیده
- موضعگیری یک نظام فلسفی نسبت به جایگاه ذهن و عین و ارتباط میان آن دو، بسیاری از مؤلفهها و ویژگیهای آن نظام را شکل میدهد. بر همین اساس، در فلسفه کانت نیز این موضعگیری، به عنوان یک امر پایهای و اساسی، منشاء بسیاری از خصوصیات این مکتب فلسفی گردیده است. نظام معرفتشناسی کانت بر جدایی میان ذهن و عین استوار است، در حالی که هگل ادامهدهنده و بسطدهنده همان جریان فلسفی است که اعتقاد به ملازمت و همبستگی میان ذهن و عین دارد. از این رو، او سعی میکند از طریق دیالکتیک، فاصله و جدایی میان معرفت و حقیقت و به تعبیر دیگر، شکاف میان ذهن و عین را از میان بردارد. هگل در رویکرد انتقادی خود نسبت به نظام معرفتشناسی کانت، به مفارقت میان ذهن و عین که فلسفه نقدی مبتنی بر آن است، نظر میافکند، به گونهای که میتوان گفت بیشتر نقدهای وی در این حوزه، متوجه همین جدایی و فاصله است. هگل معتقد است جدایی میان ذهن و عین از نبود و فقدان دیالکتیک نشأت میگیرد، زیرا این دیالکتیک است که مفارفت میان ذهن و عین را از میان برمیدارد. هگل، کانت را متهم به استفاده ابزاری از شناخت میکند. در حالی که از نظر او شناخت را نمیتوان به عنوان یک ابزار مورد بررسی قرار داد، بلکه معرفت را فقط از طریق معرفت میتوان شناخت. هگل همچنین اعتقاد به شیء فی نفسه و جهان پدیدار را مردود و باطل میداند، زیرا از نظر او این عقیده شناخت را در یک ذهنیت صرف محدود میکند و به علاوه این شناخت چیزی است غیر از واقع. هگل در انتقاد دیگر خود از کانت، مقولات را مورد هدف قرار میدهد. او معتقد است مقولات کانتی بر منبایی ضروری استوار نیستند و نیز به نحوی ضروری از یکدیگر استنتاج نمیشوند و همین امر سبب میگردد تا مقولات در فلسفه کانت چنان قالبهایی خشک و بیروح درآیند. کانت سعی نمود بر مبنای جدایی میان ذهن و عین و از طریق معرفتهای پیشین بنیانی برای ضرورت تأسیس نماید. اما ارتباط و ملازمت ضروری میان ذهن و عین در فلسفه هگل جانشین مبنای کانتی میگردد و ضرورت را به شیوهای دیگر بنیان میگذارد.
- Abstract
- As we know, the issue of "Subject and Object" and it's relationship from the begin-ning has been one of the most basic and influential problems of history of philoso-phy. For example, two great philosophical currents, namely realism and idealism, have formed according to this problem. The viewpoint of these two doctrines toward the position of subject and object and its influence on human being's understanding, in fact formed many philosophical systems. In the present dissertation, among many important philosophical systems, epistemological views of two main philosopher, I.e. Kant and Hegel will be taken into consideration. Moreover, Hegel's critiques concerning Kant's epistemology, is one of the main parts of this inquiry. Some of these critiques are as follow: A) We all know that Kant's epistemology is first of all based on the separation of subject and object. On the other hand, Hegel's critiques toward Kant's epistemolo-gy, is originally based on these two factors. Hegel believes that the separation of subject and object essentially is result of absence of dialectic in Kant's system. Be-cause dialectic can philosophically fill the gap between subject and object. So he accuses Kant, for his instrumental usage of knowledge. While, in his view, knowledge itself (or consciousness) considered as the object of knowledge. In the other word, for Hegel, the idea of distinction between thing in itself (nomenon) and phenomenal world (phenomenon), is unacceptable, Because in his view, "every Intelligible is real and each real is intelligible". B) Hegel, in his later criticism of Kant, believes that Kantian categories are not based on certainty and also they cannot be concluded necessarily from each other.