شناسایی مولفه های ساختار شهری موثر بر شکل گیری مناطق ادراکی با هدف استفاده در ناوبری
- رشته تحصیلی
- مهندسی عمران-سیستمهای اطلاعات جغرافیایی(GIS)
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه مرکزی پردیس 2 فنی شماره ثبت: 3449;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 78143;کتابخانه مرکزی پردیس 2 فنی شماره ثبت: 3449;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 78143
- تاریخ دفاع
- ۲۲ دی ۱۳۹۵
- دانشجو
- مهسا سادات ناصری
- استاد راهنما
- فرید کریمی پور
- چکیده
- امروزه با پیشرفت سامانههای راهبری و انجام بخش زیادی از فرآیند مسیریابی در شهرها توسط این سامانهها، روابط انسان و محیط ابعاد وسیع و گستردهای یافته است. انسان با فعالیت در محیط به طور مداوم اطلاعاتی را از محیط اطراف خود دریافت میکند که منجر به تشکیل دانش مکانی در قالب نقشه ذهنی وی از محیط میشود. رابطه بین انسان و محیط در فرآیند راهبری، دو طرفه میباشد، یعنی انسان برای پیدا کردن مسیر و در نهایت راهبری در محیط به دانش مکانی خود وابسته است و عارضههای محیطی و روابط مکانی آنها در فرم بخشیدن به تصویر ذهنی انسان از محیط و دانش مکانی وی موثر هستند. به عبارت دقیقتر مشخصههای محیط و روشهایی که فرد برای راهبری استفاده میکند بر کارآیی راهبری و سطح اطلاعات تصویر ذهنی فرد اثرگذار است. سیستمهای راهبری موجود به گونهای طراحی شدهاند که هدف غایی تمامی آنها، رساندن کاربر از مبدا به مقصد است و در این راستا بیشتر از اطلاعات متریک استفاده میکنند. به همین دلیل بیشتر کاربران این سیستمها ارتباط عمیقی با محیط برقرار نمیکنند. به بیان دیگر یکی از اشکالات وارد بر این سیستمها این است که فرصتهای اندکی در اختیار انسان برای شناخت و معنا بخشی به محیط اطراف قرار داده میشود. با توجه به این نکته که هنگام حرکت در محیط، دانش مکانی انسان و نقشه ذهنی او، به عنوان پشتیبان فرآیندهای مسیریابی، به روز میشود، در تحقیقات بسیاری به منظور توسعه ادراک مکانی انسان در طول فرآیند راهبری، از مولفههای دانش مکانی استفاده شده است. لیکن تمرکز این تحقیقات بر دانش نشانهها و مسیری استوار است و به مناطق ادراکی به عنوان دانش یکپارچه مکانی توجه چندانی نشده است. مناطق ادراکی در نقشه ذهنی افراد منعکس کننده روشهای ساختاردهی به اطلاعات محیطی در ذهن افراد و گروههای مختلف است. در ساختار شهری نیز عواملی مانند مرزها (لبهها) ، به دلیل ایجاد فضاهای منفرد و برخی عناصر دیگر مانند نشانهها در ادراک مکانی افراد موثر است. هدف این پژوهش شناسایی قواعد موثر بر شکلگیری آن دسته از مناطق ادراکی (به عنوان نماینده دانش یکپارچه که کاملترین سطح دانش مکانی انسان است) در ذهن افراد است که میتوانند در ناوبری مورد استفاده قرارگیرند. بدیهی است به دلیل دو سویه بودن رابطه انسان با محیط، این مؤلفهها از ویژگیهای موجود در ساختار شهری و نیز از ویژگیهای فردی تاثیر میپذیرد. برای رسیدن به هدف این پژوهش، یعنی برقراری رابطهای متناسب بین سه عنصر تصویر ذهنی، محیط واقعی و سامانه راهبری، ابتدا نحوه ادراک انسان از محیط مورد مطالعه قرار میگیرد. سپس جهت ارزیابی فرضیه تحقیق، یعنی افزایش ادراک مکانی با به کارگیری مناطق ادراکی در آدرسدهی، پرسشنامههایی برای سه محله تهران طرح شده است. با بررسی نتایج حاصل از این پرسشنامهها، مدلهایی برای به کارگیری این اطلاعات در سیستمهای راهبری پیشنهاد شده است. برای به کارگیری این مدلهای پیشنهادی، در عمل نیاز به تعریف معیاری برای تعیین میزان تناسب منطقه ادراکی با مقصد مورد نظر دیده میشود تا بر اساس آن مناطقی را که درجه مناسبی از تناسب با مقصد مورد نظر را دارند، برای استفاده در فرآیندهای راهبری انتخاب کنیم. این معیار بر اساس تحلیلهای میزان اهمیت منطقه، ساختار شهری، تعداد و پراکندگی نشانهها، آشنایی فرد با منطقه و در نهایت میزان ارتباط آن منطقه برای مسیر موجود تعریف شده است. به عنوان آخرین مرحله، این معیار بر روی دادههای موجود از منطقه مورد مطالعه پیادهسازی و نتایج ارزیابی شده است. نتایج تحقیق نشاندهنده این است که با اعمال شاخصهای ادراکی انسان به سیستمهای موجود، رابطه بین انسان و محیط از عمق و معنای بیشتری برخوردار میگردد. همچنین اعمال مناطق ادراکی باعث ایجاد نوعی نقشه ادراکی محلی برای کاربر میشود که در راهبری و برقراری ارتباط با شهر موثر است.
- Abstract
- Today, as various navigation technologies have become increasingly developed, and carry out much of the wayfinding process in cities, aspects of human-environment relations have been extended. Humans acquire spatial knowledge during the time that they experience the environment, and make their own cognitive map. cognitive map refers to the human representations of the outer environment. It contains knowledge about the places and the relationships between them. It can be inferred that the relation between human and environment in navigation process is mutual. Environment can operate to form brain structure and functions and humans can have an environmental behavior based on their cognitive representation. To put it more clearly, methods and environmental elements used for wayfinding have effects on navigation efficiency and cognitive map. Navigation services compute optimal route and specify that as an order of route instructions which guide user step by step, describe the action that should be performed in decision points. Such geometric-based instructions result in a passive exploration of the environment, which has the least influence on improving spatial knowledge of the user. On the other hand, humans actively employ different forms and representations of spatial information in the navigation procedure. They depend on their cognitive representation of space (in the form of landmark, route, and survey knowledge) to perform navigational tasks in large scale environments. There has been a significant body of research on considering cognitive representations in navigation process. Most of them focuse on using landmark and route knowledge, and there has not been considerable research on including cognitive subdivisions, as a representation of configurative knowledge, in outdoor navigation. Cognitive regions are regions in the mind reflecting informal ways individuals and cultural groups organize their understanding of earth landscapes. Some urban elements like edges, because of creating individual area, and landmarks are effective in cognitive subdivision. The aim of this study the identification of principles affecting the development of cognitive subdivisions which can be used in navigation. It seems that urban structure and individual characteristics have effects on principles. As the first step, this research investigates the human spatial cognition of the environment. Next, in order to evaluate the hypothesis, an experiment was designed investigated the influence of cognitive subdivisions on navigation through a questionnaire. According to results of questionnaires, models for using cognitive subdivisions have been suggested. Practically, there is a need to assign a measure, which is function of saliency, relevancy and familiarity, for each district to be included in navigational instructions. This measures will be determined as a function of districts’ characteristics, e.g., visual, semantic, and structural properties, the relative position of destination with respect to a specific district, and individual familiarity. As a last step, the defined index is implement on the area of study. This study indicates that enriching navigational instruction by cognitive subdivisions leads to active exploration of the environment and by creating local cognitive map assists memory in spatial information acquisition. Keywords. Navigation, Spatial cognition, Spatial knowledge, Cognitive map, Mental representation, Wayfinding