عنوان پایان‌نامه

رویکرد تئوری بازی در تعیین نرخ ارز و دستمزد



    دانشجو در تاریخ ۰۵ مهر ۱۳۸۸ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "رویکرد تئوری بازی در تعیین نرخ ارز و دستمزد" را دفاع نموده است.


    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده اقتصاد شماره ثبت: 1173;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 42103
    تاریخ دفاع
    ۰۵ مهر ۱۳۸۸
    دانشجو
    احمد غلامی
    استاد راهنما
    قهرمان عبدلی

    طی سال های اخیر، پیرامون کارایی سیاست¬های دستمزدی تحقیقات زیادی به صورت تجربی و نظری صورت گرفته است. یکی از رویکردهای مهم در این زمینه این است که در اقتصادی که در آن واردات بالا است و از طرفی اقتصاد کوچک می¬باشد، دستمزدها و نرخ ارز با یکدیگر در رابطه می¬باشند و از این طریق نرخ ارز به تورم ارتباط داده می¬شود. در چنین اقتصادی تورم از دو عامل ناشی می¬شود، از یک سو تورم ناشی از کالاهای وارداتی می¬باشد و از طرف دیگر ناشی از فشار دستمزدها می¬باشد. چارچوب تشکیل دستمزد یک نقش کلیدی در ایجاد بیکاری دارد. از طرف دیگر در طراحی سیاست¬های دستمزد، ارتباط بین نرخ تورم و دستمزد اهمیت زیادی دارد که در چانه¬زنی بین طرفین دستمزد نقش خود را بروز می¬دهد. طرفها شامل دولت، مقامات کارگری و کارفرمایان می¬باشد. سیاست تعیین دستمزد صرفاً به توافق آن سه گروه ختم نمی¬شود بلکه سازگاری آن با سیاست¬های دیگر نقش مهمی دارد. به همین دلیل دولت در این سیاست دارای استراتژی است که اهداف سیاست¬های کلان اقتصادی ( از قبیل نرخ ارز، هدف گذاری رشد اقتصادی،...) را نیز در چانه¬زنی دستمزد مد نظر قرار دهد، در حالی که طرف کارگری درصدد تعیین دستمزدی می باشند که منافع اعضای خود را حداکثر کند، اتحادیه¬ها تمایل دارند تا با تعیین کنندگان دستمزد هماهنگی کنند تا به دستمزد بهینه برسند. در سیستم چانه زنی جمعی سه بخشی ایران، آیا سیاستگذاران دستمزد به طور بهینه به بهترین حرکت صورت گرفته توسط سیاستگذاران نرخ ارز واکنش می دهند (تعادل نش) یا فقط واکنش آنها به شرایط اقتصاد می باشد؟ این مقاله نشان می دهد که تعادل نش ناپایدار می باشد و قاعده غیر نش بسیار با معنی تر می باشد. تحت قاعده غیر نش، رشد دستمزد شبیه سازی شده یک الگوی ضد ادواری را نشان می دهد و با افزایش قدرت چانه زنی اتحادیه کارگری افزایش می یابد. نقش دولت به نظر می رسد که برقراری توازن بین منافع کارگران و کارفرمایان می باشد. سازگار با مشاهدات واقعی، افزایش ارزش نرخ ارز شبیه سازی شده به عنوان یک مکمل برای رشد دستمزد عمل کرده است.
    Abstract
    This paper employs a game-theory approach to explore the way Iran economy deploys wage policy in coordination with its exchange-rate policy to achieve macroeconomic stability. Iran government’s serious commitment to and continuous participation in the annual tripartite collective bargaining over wage growth detracts from the conventional wisdom on wage rigidity and its macroeconomic implications. The cooperation between employers and employees signifies the effectiveness of the NWC’s adaptable stance and flexible wage policy in smoothing out business cycles. Iran’s experience with tripartite collective bargaining in the examined period suggests that the Nash rule equilibrium is unstable and thus the non- Nash rule appears to be more meaningful. In this regard, a number of structural factors could prevent policymakers from optimally reacting to the best move made by the other policymaker. There are mainly three robust findings. First, the simulated wage growth under the non-Nash rule exhibits a clear counter-cyclical pattern while the wage level is pro-cyclical, which echoes the NWC’s goal of macroeconomic stabilization. Next, the government’s role in the tripartite collective bargaining appears to have often been managing to strike a balance between the employers’ interests and the employees’ and via this way to seek an appropriate macroeconomic alignment in industrial relations. The simulated wage growth is nevertheless positively related to the employees’ bargaining power; though both the employers’ and employees’ impacts on wage growth are respectively constrained by the government’s bargaining power and its preference. Finally, the non-Nash rule simulation indicates that exchange rate policy has acted as a complement to wage policy from 1981 to 2006 in Iran. Key words: wage growth, exchange rate, game theory, Nash equilibrium