عنوان پایاننامه
رابطه فلسفه و دین از دیدگاه اقبال لاهوری
- رشته تحصیلی
- فلسفه دین
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه پردیس قم شماره ثبت: 002556;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 77183;کتابخانه پردیس قم شماره ثبت: 002556;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 77183
- تاریخ دفاع
- ۲۸ شهریور ۱۳۹۵
- دانشجو
- عباس گودرزی
- استاد راهنما
- حسن قنبری
- چکیده
- رساله پیش رو که درباره رابطه دین و فلسفه از دیدگاه اقبال لاهوری است، برای پاسخ بدین پرسش نوشته شده که آیا نقادی اقبال از دین، فلسفی بوده است و آیا وی توانسته اندیشه دینی را بازسازی کند؟ پاسخ این پرسش در گرو تقریر اندیشه اقبال درباره دین است تا نخست تصویری روشن از نقادی وی از مسائل دین ارائه گردد؛ کاری که در اینجا انجام شده است. برای همین محتوای این رساله عمدتاً نشان دادن روند نقد دین از منظر اقبال است با محوریت کتاب بازسازی اندیشه دینی در اسلام و سپس ارزیابی نقد او به لحاظ وفاداری به روش فلسفی و نیز از حیث موفقیت عملی اندیشه وی. پس نخست کوشیده ایم تا نظر اقبال را درباره تجربه دینی به عنوان بنیادی ترین مسأله دین، و پیوند آن را با شناخت به دست دهیم و سپس ببینیم که او چگونه با نقد و ارزیابی درون مایه و احکام تجربه دینی به روش فلسفی و با توجه به زمینه های شناخت علم تجربی، نتیجه می گیرد که تجربه دینی و دانش بشری در نهایت یکدیگر را تأیید می کنند و از این رو می توان بر پای تجربه دینی به عنوان منبعی از شناخت مهر تأیید زد و اندیشه دینی را ممکن دانست. اقبال با گزینش گزاره هایی از دین، علم و مابعدالطبیعه و از راه آزمون انسجام، نگرش این سه به جهان را با هم می سنجد و در نهایت نتیجه می گیرد که علم و مابعدالطبیعه و دین جهان را یک جور تفسیر می کنند و برای همین این سه گونه شناخت، به درون هم نفوذ می کنند و بی آنکه در ذات خود با هم تناقضی داشته باشند، در حقیقت ساحتی یگانه هستند. پس از نگاه اقبال تجربه دینی چیزی جز زمینه ای از شناخت متعارف بشری نیست و حضور آن در هر زمانی ممکن است. در پایان نتیجه گرفته ایم که اقبال در کار نقد فلسفی موفق بوده ولی از نظر عملی که آرمان بازسازی اندیشه دینی است، و آن همانا احیای تمدن اسلامی است، ناکام بوده است.
- Abstract
- The present thesis examines the relation between religion and philosophy in the thought of Muhammad Iqb?l Lah?r? (d. 1938) and tries to provide an answer to the question of whether his critique of religion was of a philosophical significance and whether he could reconstruct the Islamic religious thought. To achieve this aim, we depict, first of all, a clear picture of Iqb?l`s critical examination of religion, mostly on the basis of his Reconstruction of Religious Thought in Islam to find out the extent to which he has been successful both philosophically and practically . Having evaluated the religious experience with regard to the experienced knowledge, Iqb?l attests that both the religious experience and the experienced knowledge authenticate each other, and therefore, the former should be regarded as an authentic source of knowledge. He is of the opinion that all of religion, science ,and metaphysics interpret the world in the same way. At the end, we have concluded that even though Iqb?l`s efforts towards making a philosophical assessment of religion accomplished to some extent, he could not practically achieve his goal of reformation of Islamic thought, that is, the revivification of Islamic civilization.