بررسی نقش رهبری کننده سیاست خارجی آلمان در خاورمیانه
- رشته تحصیلی
- مطالعات کشورهای آلمانی زبان
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه دانشکده مطالعات جهان شماره ثبت: DE25 374 1395;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 79261;کتابخانه دانشکده مطالعات جهان شماره ثبت: DE25 374 1395;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 79261
- تاریخ دفاع
- ۲۷ شهریور ۱۳۹۵
- دانشجو
- محمدجواد شریعتی
- استاد راهنما
- احمد نادری
- چکیده
- آن چه که معمولا به عنوان فرض اولیه و مورد قبول اکثر محققین و سیاستمداران در مورد نقش قدرت های خارجی در منطقه خاورمیانه پذیرفته شده این است که در این منطقه از دیر باز قدرت های مهم و اول منطقه ای مانند ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و فرانسه نقش های مهم و رهبری کننده را ایفا میکنند و دیگر کشور ها مانند آلمان از امکان مانور قابل توجهی برخوردار نیستند. بعد از پایان جنگ سرد و اتحاد دوباره آلمان اما تغییرات قابل توجهی در این نحوه نگرش به وجود آمده است .بسیاری معتقدند که آلمان اکنون میتواند و حتی باید که نقش رهبری کننده مهم تری ایفا کند. به ویژه در مورد منطقه خاورمیانه از آلمان به عنوان قدرت اول سیاسی و اقتصادی در حوزه اتحادیه اروپا انتظار میرود بتواند نقش فعال تری را در سیاست خارجی خود اعمال کند. در این رابطه آن چه اکثرا مورد بحث قرار میگیرد این است که آلمان در این منطقه به دنبال چه میگردد و به عبارتی دیگر چه منافعی برای این کشور در این منطقه مهم، غنی و استراتژیک قابل تصور هست . اهمیت و جایگاه منطقه خاورمیانه در سیاست خارجی آلمان در آستانه قرن بیست و یکم میلادی آلمان اکنون دوباره در معرض چالش های جدیدی در حوزه سیاست خارجی خود قرار گرفته است و این کشور می بایست لذا تعاریف جدیدی از منافع و سیاست گذاری های خود در منطقه ارایه دهد. مساله همگرایی اروپایی نیز که همواره از جمله مباحث مهم و مورد علاقه آلمان بوده در این باره نقش مهمی ایفا میکند و پیوند 2 آن با دیگر چالش های سیاست خارجی آلمان حایز اهمیت است. فاکتور های زیادی نیز همیشه از عناصر اصلی تشکیل دهنده سیاست خارجی آلمان بوده اند که امروزه نیز همچنان نقش اصلی خود را ایفا میکندد. مانند روابط با غرب و ایالات متحده، مسولیت تاریخی در برابر اسراییل و تنظیم آن با روابط ویژه با اعراب و دیگر کشور های خاورمیانه . از نکات بسیار حایز توجه در رابطه با نقش قدرت های خارجی در منطقه خاورمیانه با توجه خاص به مورد آلمان میتوان به رابطه سنتی و دیرینه آلمان با کشور هایی مثل ایران یا سوریه اشاره کرد. به خصوص آن که از چند دهه گذشته روابط این کشور ها با غرب و به خصوص ایالات متحده یا به طور کامل قطع گشته و یا به طور چشمگیری کاهش پیدا کرده است. آلمان کوشیده است تا با توجه به این امتیازات ویژه خود در منطقه خاورمیانه که دیگر کشور های غربی من جمله ایالات متحده از آن بی بهره اند در راستای تلاش برای ایجاد ثبات و صلح در منطقه بهره برداری کند. امری که به خصوص با شکست اکثر تلاش های بین المللی در این رابطه و ظهور مشکلات و چالش های جدید مانند گروه های تروریستی در منطقه اهمیت بیشتری نیز پیدا نموده است. روابط اقتصادی آلمان با کشورهای سرشار از منابع غنی نفت و گاز در خاورمیانه نیز اهمیت فوق العاده ای در جایگاه این منطقه در سیاست خارجی آلمان دارد. همین طور مساله بسیار اهمیت دیگر وجود بازار های مناسب برای اقتصاد آلمان در این کشور ها می باشد که باعث گردیده نگاه ویژه آلمان به سمت تنظیم روابط مناسب و داشتن جایگاه مطلوب در میان کشور های منطقه معطوف گردد. کلید واژه انرژی خود به تنهایی میتواند جوابگوی سوالات زیادی در رابطه با دلیل علاقه آلمان به حضور در این منطقه و رقابت با رقبای سنتی بر سر بهره برداری بیشتر از منابع انرژی موجود در منطقه باشد. 3 تامین نیروی کار مورد نیاز نیز میتواند از دیگر عوامل تاثیر گذار در تنطیم روابط اقتصادی آلمان با کشور های رو به رشد منطقه باشد. در رابطه با تببین جایگاه خاورمیانه در سیاست خارجی آلمان مساله دیگر وجود عوامل تاریخی موثری هستند که همیشه ردپای آن ها در سیاست خارجی این کشور قابل مشاهده بوده است . پایلن جنگ سرد و ادامه سیاست خارجی آلمان در چارچوب منافع از پیش تعیین شده این کشور شاید مهمترین سر نخ در طی چند دهه گذشته در این باره می باشد. آلمان همچنان تلاش میکند تا همگرایی اروپایی را به بهترین شکل ممکن ادامه دهد و در حد امکان از انجام هیچ اقدامی در این رابطه کوتاهی نمیکند. تنطیم روابط با ایالت متحده هم همچنان از دغدغه های اصلی این کشور هست. تاثیر مجموعه این عومل بر روابط این کشور با کشور های خاورمیانه نیز غیر قابل انکار و حایز اهمیت ویژه می باشد. به این صورت که این تنها آلمان نیست که به دنبال ایفای نقش بیشتر در منطقه هست بلکه دیگر رقبای سنتی وی و همینطور کشور هایی که به تازگی قدرمند شده و در زمره دولت های مطرح در سطح جهانی قرار دارند نیز به دنبال تثبیت جایگاه خود و یا ایفای نقش موثر تر در منطقه می باشند. آلمان میکوشد از یک سو منافع دیگر کشور ها را نیز در تنطیم روابط خود با آن ها و همیچنین با کشور های منطقه در نظر بگیرد و از سوی دیگر به دنبال تحیکم جایگاه خود در منطقه و تثبیت خود به عنوان یکی از قدرت های برتر در منطقه هست. سیاست های امنیتی آلمان نیز از مهمترین عواملی هستند که توجه ویژه آلمان را به پیگیری و دخالت در مسایل منطقه معطوف گردانده است. به خصوص آن که در طی سال های گذشته گسترش ترروریسم از سوی گروه های تکفیری و مذهبی اروپایی مشکلات عدیده ای را برای آلمان و دیگر کشور های اروپایی به وجود آورده است. 4 سیاست های امنیتی آلمان در خاورمیانه تنها مربوط به ایجاد امنیت در سطح داخلی این کشور نبوده بلکه به طور مستقیم و غیر مستقیم منافع اقتصادی این کشور را نیز در بر میگیرد. ایجاد ثبات نسبی میان کشور های منطقه کمک میکند تا آلمان بتواند روابط اقتصادی مطلوب خود را با این کشور ها حفظ کرده و در نهایت به بازار مطلوبی برای محصولات و اقتصاد خود در این کشور ها دست یابد. طبیعی است که وجود جنگ های محتلف داخلی و یا منطقه ای باعث از بین رفتن اکثر معادلات اقتصادی و از دست رفتن فرصت های مطلوب بسیاری برای این کشور می باشد. چالش موثر آلمان در این زمینه میان احساس مسولیت تاریخی در قبال اسراییل از یک سو و از سوی دیگر تلاش برای ایجاد ارتباط موثر با کشور های عربی می باشد. تلاش آلمان برای ایجاد صلح دایمی و مطلوب در منطقه به طور طبیعی با منافع و سیاستگذاری های رژیم اسراییل در تضاد می باشد و لذا آلمان مجبور به ایجاد نوعی تعادل میان دو هدف یاد شده هستند که این تعادل لزوما در راستای تثبیت جایگاه خود در منطقه نخواهد بود و همواره به عنوان مانعی خود را در برابر سیاست گذاری های منطقه ای این کشور نشان خواهد داد. عامل موثر دیگر در جایگاه روابط آلمان و خاورمیانه به وجود روابط فرهنگی گسترده با کشور های منطقه بر میگردد. آلمان فعالیت های خود را از یک سو به دلیل علاقه مستقیم نهاد های محتلف علمی و فرهنگی موجود در جامعه آلمان به ایجاد این روابط های فرهنگی بین المللی و از سویی دیگر به دلیل نقش غیر مستقیم روابط فرهنگی بر سایر زمینه های سیاسی، امنیتی و اقتصادی پیگیری میکند. به عنوان مثال در هنگام بروز مشکلات و درگیری های منطقه ای وجود این نهاد ها و روابط فرهنگی باعث 5 پیشگیری و یا جلوگیری از بروز اختلافات بیشتر می شود. در میان کلیه موارد اشاره شده شایان ذکر است که کشور هایی خاص در منطقه روابط خاص خود را نیز با آلمان دارا می بشاند. مثال برگزیده در این زمینه میتواند ترکیه باشد که برای کلیه کشور های اروپایی من جمله آلمان حایز اهمیت می باشد. به لحاظ اقتصادی وجود مهاجرین بسیار ترک در آلمان که بخش مهمی از نیروی کار این کشور را تشکیل میدهند برای آلمان اهمیت زیادی دارد . حفظ روابط در سطح مطلوب با ترکیه در بهبود جایگاه این مهاجرین کمک قابل توجهی میکند. از سویی دیگر در دهه گذشته ترکیه شاهد مشاجره های سیاسی متعددی نیز در اروپا بوده است که مهمترین آن مربوط به درخواست این کشور برای عضویت در اتحادیه اروپا و رد این درخواست از سوی کشور های اروپایی تا کنون بوده است و آلمان تلاش میکند تا در تنطیم روابط خود با این کشور به این موضوع توجه نماید. همینطورادامه رابطه دیرینه آلمان با ایران نیز میتواند در چارچوب تلاش آلمان برای حفظ ثبات اقتصادی در میان کش.ر های منطقه گنجانده شود. تاکید آلمان در این زمینه بر حفظ گفتگو های مسالمت آمیز برای حل درگیری های منطقه ای و بین الملی و همینطور ایجاد روابط اقتصادی و فرهنگی می باشد. علاوه بر کشور های یاد شده، هستند موسسات متعدد فرهنگی و علمی مختلفی در آلمان که با اکثر کشور های منطقه روابط ویژه ای در حیطه فعالیت های خود بر قرار کرده اند. موسسه فرهنگی گوته وانجمن علمی دآآد در این زمره می باشند. این موسسات این وظیفه را بر عهده دارند که نگذارند روابط فرهنگی میان این کشور ها با یکدیگر به حداقل سطح ممکن برسد. 6 آیا آلمان به راستی به دنبال ایفای نقش رهبری کننده در خاورمیانه می باشد ؟ در طی دهه های گذشته آلمان به لحاظ اقتصادی رشد چشمگیری داشته و هم اکنون در سطح اول جهانی حضور دارد. در میان کشور های اروپایی نیز هم اکنون آلمان قدرت اول اقتصادی اتحادیه اروپا نیز به شمار می آید. این پیشرفت ها و قدرت گیری بیش از حد آلمان منجر به بالا بردن سطح توقعات و انتظارات جامعه جهانی و سازمان های بین المللی متعدد از آلمان شده است. آن ها معتقدند که در دهه های مربوط به زمان جنگ سرد آلمان با کمک سازمان های بین المللی و از طریق حضور و همکاری موثر با جامعه بین المللی توانست به این جایگاه دست یابد و حالا وقت آن فرا رسیده که نقش خود را در مقابل ایفا کند و مسولیت های مهم و حساسیت تری را در سطح بین المللی بر عهده بگیرد. مساله مهم دیگر تصمیم ایالات متحده می باشد که به دلایل مختلف داخلی و فرا منطقه ای تمایل چندانی به ایفای نقش جهانی از نوع و به شکل گذشته نمی باشد. آلمان میکوشد تا از این مورد بهره برداری کرده و به ایفای نقش های موثرتر بپردازد. حضور نظامی آلمان در مناطق مختلفی از جهان که صحنه درگیری های متعدد بوده اند و با نظارت سازمان ملل متحد نیازمند کمک نظامی سایر کشور ها شده اند نیز از عوامل مورد علاقه آلمان برای حضور در خاورمیانه در دو دهه گذشته بوده است. آلمان خود نیز به افزایش توقعات و انتظارات جهانی از خود واقف بوده و در مقاطع مختلف به بیان آن پرداخته و بر آن تاکید ورزیده است. به عنوان مثال در قرارداد ایتلاف بزرگ میان احزاب تشکیل دهنده دولت در سال 2013نیز به این موضوع مستقیما اشاره شده بود . 7 از دیگر دلایل و شواهدی که میتوان برای تلاش آلمان برای ایفای نقش رهبری کننده در سیاست خارجی خود در خاورمیانه اقامه کرد میتوان به وجود روابط تنگاتنگ آلمان با جامعه بین المللی و قدرت های جهانی و میل آلمان به حفظ و گسترش این روابط اشاره کرد. نحوه این روابط در زمان جنگ سرد تفاوت چشمگیری با سیاست خارجی آلمان بعد از اتحاد را نشان میدهد و تا حد زیادی با انزوای بین المللی و گوشه گیری همراه بوده است. با پایان جنگ سرد و اتحاد دوباره آلمان اما شرایط به گونه ای اجتاب ناپذبر تغییر پیدا کرده اند و آلمان به سمت و سوی حضور چشمگیر تر در عرصه بین املل سوق پیدا کرده است. تلاش آلمان در کنار سایر کشور های اروپایی برای ایجاد یک اروپای متحد و گسترش سیاست های مربوط به همگرایی اروپایی خود از یک سو باعث رشد اقتصادی آلمان و نقش موثر در بازار های منطقه ای و بین المللی گردیده و از سوی دیگر به رشد توقعات و انتظارات از آلمان قدرت یافته دامن زده است. به عنوان مثال در بحران اقتصادی سال 2009در زمانی که تعدادی از کشورهای اروپایی من جمله یونان در وضعیت بحرانی شدیدی قرار داشتند، آلمان کشوری بود که بهترین وضعیت اقتصادی را در میان قدرت های برتر اروپایی داشت و بیشترین نقش موثر را در حل بحران ایجاد شده در اتحادیه اروپایی عهده دار بود و حتی میتوان گفت که رهبری حل این بحران را به طرز موثری بر عهده گرفته بود. با تکیه بر همین موارد یاد شده است که میتوان به راحتی صحبت از شواهد موجود در عرصه سیاست خارجی آلمان برای بر عهده گرفتن نقش رهبری کننده نمود. 8 کلید واژه و جمله پایه ای که در این رابطه مرتبا از آن صحبت به میان می آید قدرت بیشتر، مسولیت بیشتر می باشد. هیچ زمانی در طول تاریخ آلمان از ابتدا تا کنون، این کشور به این اندازه قدرتمند نبوده و این جایگاه مهم و برتر بین المللی را نداشته است. از آلمان انتطار میرود تا بتواند از قدرت خود برای حل بحران های سیاسی اقتصادی موجود در اتحادیه اروپا بهره بگیرد. در کنار بحران های اقتصادی کشور های متعدد حوزه یورو، اتحادیه اروپا از بحران سیاسی ناشی از متوقف گردیدن سیاست های همگرایی اروپایی رنج میبرد. همه پرسی اعلام شده در بریتانیا و تصمیم مردم این کشور برای خروچ از اتحادیه اروپا شوک بزرگی به رویای یک اروپای متحد بود و آلمان نیز این قضیه را به عنوان مانع موثری در رشد اقتصادی و سیاسی داخلی خود ارزیابی کرده و طبیعتا مایل است تا رهبری تلاش برای یافتن راهکار هایی مبنی بر حل بحران ایجاد شده را بر عهده بگیرد. از مهمترین موانع موجود میتوان به این مساله اشاره کرد که در حال حاظر آینده قابل پیش بینی برای کشور های منطقه و اروپا قابل تصور نمی باشد. مساله مهم در این میان این می باشد که با توجه به این آینده نا معلوم تلاش آلمان در درجه اول معطوف به حفظ نظم موجود بین الملل خواهد بود. چرا که آلمان کشوری است که به شدت روند جهانی سازی را طی کرده و بیشترین نفع را هم از این زمینه و پیدا کردن بازار های جهانی برده است. از بین رفتن نظم موجود جهانی بیشترین ضرر را به آلمان خواهد زد و طبیعی است که این کشور را در بزنگاه حوادث و بحران های بین المللی بیشترین تلاش را برای رهبری و هدایت سایر کشور ها به سمت حل بحران ها و حفظ نظم موجود سوق دهد. از دیگر نشانه های تلاش آلمان برای ایفای نقش های موثر می توان به تجربه های تلخ و سنگین تاریخی این کشور اشاره کرد که بیشترین ضرر و آسیب را از حوادثی مانند جنگ های جهانی برده و حالا با شعار دیگر جنگ هرگز، به دنبال بستن راه های تکرار حوادث تلخ گذشته در عرصه جهانی است. 9 تمام تلاش های آلمان در این زمینه معطوف به همکاری های این کشور با متحدهای قدیمی و شرکای جدید خود می باشد. چرا که یکی دیگر از شعار های اصلی آلمان در این زمینه هم " دیگر هرگر تنها نباشیم" هست. لذا نقش دوستان آلمان و همکاری های این کشور با آن ها پر رنگ تر از گذشته خواهد بود. آن ها نیز اکنون به این آلمان قدرتمند نیاز دارند و مایل به ایجاد همکاری های دوجانبه با این کشور هستند. تمامی این موارد توجه ما را به این نکته معطوف می سازد که رهبری ای که آلمان فدرال عهده دار خواهد شد؛ از نوع رهبری های تک جانبه و دستوری دنیای جنگ سرد نخواهد بود بلکه به شکل ایفای نقش فعال و هدایت کننده در قالب همکاری های بین المللی با کشور ها و سازمان های مختلف خواهد بود. آلمان رهبری خواهد کرد. یا به همراه دیگران یا هرگز. 10 فرصت های آلمان برای ایفای نقش رهبری کننده همانطور که پبش تر گفته شد؛ حفظ نظم نوین جهانی، پیشبرد روند همگرایی اروپایی و جهانی سازی از اولویت های سیاست خارجی آلمان می باشند. یکی از فرصت های آلمان در این زمینه برای ایفای نقش رهبری کننده در سطح جهانی توجه ویزه به کشور های در حال توسعه می باشد. کشور های متعددی اکنون وجود دارند که خود را طی دهه های اخیر قدرتمند کرده و تا حدودی در کنار قدرت های بزرگ قرار گرفته و سهم و جایگاه جدید خود را در عرصه جهانی طلب میکنند. قابل توجه هست که آلمان از ابتدا توانسته با ایجاد روابط اقتصادی دو جانبه با این کشور ها از یک سو یکی از عوامل رشد اقتصادی این کشورها باشد و از سوی دیگر روابط اقتصادی خود با آن ها را به روابط سیاسی و فرهنگی نیز گسترش دهد. نوجه به این امر نشان میدهد که اکنون آلمان از چه جایگاه ویژه ای برای تنطیم روابط آن ها با قدرت های برتر و تببین جایگاه جدید آن ها در عرصه بین الملل برخوردار هست. همینطور در کنار تنظیم روابط بین المللی این کشور ها آلمان میتواند در گسترش روابط دو جانبه سیاسی خود با این کشور ها و تحکیم جایگاه خود در خارمیانه نقش موثری ایفا کند. به این صورت که رشد اقتصادی این کشور ها لزوما به توسعه سیاسی در آن ها نینجامیده و باعث گردیده تا این کشور های در حال توسعه با مشکلات عدیده ای در زمینه های سیاسی و امنیتی خود دست به گزیبان باشند. آلمان به عنوان یک کشور قانون مدار و توسعه یافته می تواند این کشور ها را در زمینه بهبود دموکراسی در کشور های خود یاری رساند. 11 پیشبرد همگرایی اروپایی همان طور که اشاره شد، آلمان نفع زیادی را از تحقق رویای یک اروپای واحد برده، تلاشهای زیادی را برای پیشبرد این امر طی دهه های گذشته انجام داده و اکنون نیز بشتر از هر کشور دیگران نگران از ببن رفتن دست آورد های موجود هست و به بهترین شکل می کوشد تا اروپا روند همگرایی خود را ادامه دهد. از دیگر فرصت هایی که ناخواسته خود را برای ایفای نقش رهبری کننده آلمان عرضه می کند وجود بحران های کم سابقه سیاسی و اقتصادی در عرصه اتحادیه اروپایی می باشد. همه پرسی بریتانیا و اعلام نظر اکثر مردم این کشور برای جدایی از اتحادیه اروپا شوک بزرگی بود که به دارندگان رویای یک اروپای واحد وارد کرد. همین طور بحران اقتصادی متعدد در حوزه یورو مانند بحران اخیر مالی یونان نیز اتحادیه اروپا را با چالش های جدیدی روبه رو کزده است. تلاش آلمان برای از بین بردن چنیین موانع سیاسی واقتصادی ای خواسته یا ناخواسته این کشور را تبدیل به کشوری با رنقش رهبری کننده در سطح اتحادیه اروپا خواهد ساخت. نکته قابل توجه دیگر تاثیارات مستقیم و غیرمستقیم بجران های موجود در خاورمیانه بر وضعیت کشور های اروپایی است . آلمان می تواند با بهره گیری از فرصت های گفته شده و موجود برای وی برای تاثیر گذاری در خاورمیانه بهره مناسب را برای اعمال نفوذ میان کشور های اروپایی و گرفتن سکان حل بحران های اتحادیه ببرد. 12 تکیه و پیشبرد سیاست همکاری های بین المللی تداوم خطوط اصلی سیاست خارجی آلمان همواره از اولویت های اول این کشور در سیاست گذاری های خارجی بوده است. عناصر اولیه و پایه ای سیاست خارجی آلمان مانند سیاست آشتی و تنش زدایی در عرصه بین امللی، ایجاد نوی خاص از اتحاد استاتژیک با غرب و ایالات متحده، احساس مسولیت تاریخی در قبال رژیم اسراییل ناشی از وقایع رخ داده در جنگ جهانی دوم و رفتار آلمان نازی با یهودیان، تنظیم روابط ویژه با اعراب و دیگر کشور های خاور میانه و در نهایت پیشبرد همگرایی اروپایی. آلمان وقتی مینواند به بهترین شکل ممکن در تداوم عناصر اصلی خطوط سیاست خارجی خود در زمینه های گفته شده به موفقیت دست پیدا کند که دارای نقش و جایگاه ویژه و اثر گذار بین المللی بوده باشد. پیشبرد سیاست های امنیتی آلمان فدرال چند دهه ای است که آلمان از کابوس جنگ های جهانی اول و دوم و فجایع به بار آمده ناشی از حکمرانی آلمان نازی بر این کشور رهایی یافته و به امنیت و آرامش مطلوبی در عرصه داخلی دست پیدا کرده است . آلمان درگیری خاصی با کشور های همسایه خود طی دهه های گذشته نداشته و علاوه برآن عضو قدرتمند ترین سازمان نظامی جهان یعنی ناتئ نیز هست و در آن حضور فعال و جایگله ویژه دارد. آلمان میکوشد تا با حفظ وضع موجود ، سیاست های امنیتی خود را نیز در منطقه خاورمیانه پیش ببرد که شامل ایفای نقش میانجی میان کشور های درگیر در منطقه و همینطور کمک به ایجاد ثبات داخلی در کشور هایی هست که با آن ها روابط اقتصادی مناسبی را برقرار نموده است . 13 موانع و چالش های موجود بر سر راه آلمان برای ایفای نقش رهبری کننده یکی از بزرگترین چالش های آلمان در این زمینه مربوط به نگاه بدبینانه گروهی از کشور ها و سیاستمداران به گذشته نه چندان روشن این کشور در عرصه سیاست خارجی است. آن ها بیشتر نگران این هستند که حتی تا امروز هم زمینه ها و رد پای فاشیسم و ملی اگرایی افراطی در آلمان فدرال وجود دارد. ظهور گروه های افراطی مانند پگیدا نشانگر این موضوع می باشند. آن ها بر این عقیده هستند که باید قدرت آلمان را همانند دوران جنگ سرد به طور کنترل شده محدود کرد و عقیده دارند در صورتی که آلمان به قدرت برتر جهانی مبدل شود یاز هم قادر به کنترل جامعه خود نبوده و آسیب های جبران ناپذیری به نظم نوین جهانی وارد سازد. مساله دیگری نیز که گروهی از منتقدین به آن اشاره میکنند این است که بر عهده گرفتن مسولیت های بین امللی ویژه نیازمند دارا بودن منابع و توانایی های خاص می باشد که آن ها این را درقامت آلمان فدرال نمی بینند. آن ها میگویند مه قدرت گرفتن آلمان در عرصه داخلی و پیشرفت های اقتصادی این کشور را نباید با توانایی بر عهده گرفتن نقش رهبری کننده جهانی اشتباه گرفت. چالش دیگر وجود بحران های بزرگ در منطقه خاورمیانه و همینطور اروپا می باشد. همانطور که اشاره شد ایفای نقش رهبری کنده برای آلمان از یک سو و یافتن راه حل هایی برای بحران های نامبرده شده از سویی دیگر هر دو نیازمند همکاری هایی بین المللی برای یافتن راه حل هایی مبتنی برای منافع مشترک می باشدد. بدیهی است که تحقق همین امر به تنهایی چقدر سخت و دشوار بوده و تاکنون نیز تلاش های انجام گرفته در این رابطه به نتایج مطلوب دست پیدا نکرده است و حالا چه برسد به آن که آلمان بخواهد در این میان به دنبال تحکیم جایگاه خود و ایفای نقش رهبری کننده نیز باشد. لذا با توجه به مجموع شرایط موجود به نظر می رسد حداقل هم اکنون زمان مناسبی 14 برای تلاش آلمان در این زمینه نباشد و یا به عبارتی دیگر این کشور تا زمان پایان یافتن بحران های اخیر با دشواری های مضاعفی برا ی تحقق اهداف یاد شده رو به روست. 15 نتیجه گیری آلمان به طور قطع و یقین با چالش های همیشگی در دهه های آینده در عرصه سیاست خارجی خود رو به رو خواهد بود، علاوه بر آن که با چالش های جدیدی من جمله روند نه چندان رو به رشد همگرایی اروپایی و همینطور بروز بحران های فاجعه آمیز در خاورمیانه دست به گریبان خواهد بود. این بحران ها مانند مواجهه آلمان با مساله تروریسم گروه های مذهبی افراطی خود به اندازه کافی ظرفیت های این کشور را مشغول خود خواهند ساخت به طوری که این کشور کمتر فضایی برای تحقق اهداف بلند مدت خود داشته باشد. مساله دیگر و در واقع از اولویت های دیگر آلمان؛ حفط جایگاه اقتصادی خود در سطح جهانی است. آلمان این قدرت برتر اقتصادی را در وابستگی به روند جهانی سازی شدن و از طریق همکاری های چند جانبه و دو جانبه با کشور های مختلف به دست اورده است .یکی از عوامل موثر برای آلمان در ایجاد ارتباط با این کشور ها ثبات سیاسی و اقتصادی بوده است. لذا آلمان نمیتواند با توجه به وجود درگیری های خونین در خاورمیانه، وضعیت بدون ثبات و عدم وجود آینده ای روشن دست به تجربه های جدید و مهم مانند تلاش برای ایفای نقش های رهبری کننده در سیاست خارجی خود بگیرد و از این طریق ثبات اقتصادی خود را به خطر بیندازد. اولویت اول آلمان در حال حاضر تلاش برای یافتن راه حلی برای بحران های پیش رو در سطح اتحادیه اروپایی و همینطور خاورمیانه است . یافتن این راه حل ها مستلزم همکاری های گسترده بین المللی و چند جانبه بوده .لذا شاید اکنون مجال چنندانی برای تحکیم جایگاه آلمان به عنوان قدرت برتر و رهبری کننده نباشد. از سویی دیگر به دلایل کافی شاهد آن خواهیم بود که با وجود موانع ذکر شده آلمان به هیچ وجه در دهه ای آتی از تلاش برای ایفای نقش موثر تر در خاورمیانه دست بر نخواهد داشت. تجربه موفق آلمان در پشت سر گذاشتن بحران های دوران 16 جنگ سرد و رسیدن به ثبات سیاسی و اقتصادی این کشور را درجایگاهی قرار داد که انتظارات و توقعات از آلمان برای قبول مسولیت های بیشتر و موثر تر به امری بدیهی تبدیل گشته است. با توجه به همین تجربه اکنون نیز آلمان به این میاندیشد که کشور هایی که سهم موثری در پایان دادن به بحران های موجود در خاورمیانه و اتحادیه اروپا ایفا کنند پس از آن اولین کشور هایی خواهند بود که سهم خود را در نظم بین المللی تازه به وجود آمده ایفا کنند. این راه بسیار سخت و پر خطر برای آلمان خواهد بود چرا که از یک سو می باید در تلاش برای حفظ نظم موجود جهانی که خود پرورش یافته آن است و تداوم پیشرفت های خود را نیز به آن وابسته میبیند باشد و از سویی دیگر دست به تجربه های تازه در منطقه خاورمیانه بزند. لذا خلاصه ترین پاسخی که می توان به سوال اصلی و عنوان این مقاله داد این است که آلمان تاکنون از نقش رهبری کننده ویژه ای در مقایسه با دیگر قدرت های منطقه ای ندارد و در آینده نزدیک نیز راه بسیار سخت و دشواری در راه ایفای نقش های تازه و موثر دارد. با وجود این موانع ما شاهد تلاش آلمان در بهترین وجه ممکن آن برای دست یابی به این موقعیت ویژه خواهیم بود، چرا که منافع سرشاری برای این کشور در بر دارد و از ظرفیت های لازم نیز برای تلاش در راه رسیدن به این هدف برخوردار هست
- Abstract
- In dieser Arbeit beschaftigen wir uns mit der Untersuchung der Führungsrolle der AuBenpolitik der Bundesrepublik Deutschland. Was in der allgemeinen Meinung steht, ist es, dass Deutschland über keine auffallige selbststandige Rolle in den Angelegenheiten im Nahen Osten im Rahmen der internationalen Beziehungen verfügt. Besonders im Vergleich mit den traditionellen GroBmachten namlich die Vereinigten Staaten und GroBbritannien, die seit Langem groBen Rolle in der Region spielen. Jetzt, dass viele Jahre nach der deutschen Wiedervereinigung und dem Ende des Kalten Kriegs vergangen sind, wird die Frage neu betrachtet und diskutiert. Zahlreiche Politiker und Wissenschaftler behaupten jetzt, dass Deutschland mehr führen kann und sogar führen soll. Vor allem in Bezug auf dem Nahen Osten wird erwartet, das die Bundesrepublik Deutschland als das starkste und groBte Land innerhalb der Europaischen Union eine mehr bedeutende Rolle spielt. Hierzu wird ist oft diskutiert, welche Interessen Deutschland in Bezug auf dem Nahen Osten hat und welche Spielraume sich für eine aktive Handlung des Landes in der Region spielen lassen. Zum Beispiel wurde von wenigen Jahren eine Elitenkampagne für eine aggressivere deutsche Weltpolitik von er CDU und von Bündnis 90/Die Grünen gegründet. Sie hatten die Absicht, dass solche Diskussionen endlich ganz offen und ernster fortgeführt werden. Die Ausdehnung der militarischen Einsatze auf der verschiedenen Missionen der Welt wird auch oft von den Bundesregierungen in den letzten Jahren verlangt. Trotzdem werden diese Wünsche im groBen und ganzen kaum von den Medien oder der Offentlichkeit begrüBt. Eine Umfrage hatte gezeigt, dass nur eine Minderheit der Deutschen an einen Wechsel in der AuBenpolitik der Bundesrepublik interessiert sind. In dem ersten Kapitel wird eine Geschichte der deutschen Au?enpolitik geschildert. Erst von 1870. Seit der Gründung des ersten Reichs unter der Führung von Bismarck bis zum Ausbruch des Ersten Weltkriegs im 1918. Im zweiten Teil die Au?enpolitik des Landes in der ?Zwischenkriegszeit. Im dritten Teil die Au?enpolitik der Bundesregierungen seit der Gründung der Bundesrepublik Deutschland bis zu der Wiedervereinigung im Jahre 1989. Und im letzten Teil mit der Au?enpolitik von Deutschland nach der Wiedervereinigung bis zu der gegenw?rtigen Zeit. In dem zweiten Kapitel wird die Bedeutung des Nahen Ostens für die deutsche Au?enpolitik erkl?rt. Es wird erkl?rt dass, die Bew?ltigung der Krisen im Nahen Osten eine erstrangige Rolle spieln k?nnen. Im zweiten Teil dieses Kapitels wird über die Voraussetzungen und Herausforderungen der deutschen Auspolitik gesprochen. In dem dritten Teil wird erkl?rt, welche konkrete Interessen Deutschland im Nahen Osten auf die Sicherheitsebene, welche wirtschaftliche Interessen, welche entwicklungspolitische Interessen sowie welche kulturelle Interessen hat. In dem vierten Teil werden dann die Handlungsm?glichkeiten der Bundesrepublik Deutschland im Nahen Osten erw?hnt. Da wird gesagt, dass die beste Chance für Deutschland hierzu im Rahmen der internationalen Kooperationen steht. In drittem Kapitel versucht wird, diese Frage zu antworten, ob Deutschland in der Tat eigentlich nach einer Führungsrolle strebt oder nicht. Im ersten Teil wird darauf hingewiesen, dass die Erwartungen an die Bundesrepublik innerhalb der letzten zwei Jahrzehnten stark gewachsen sind. Es gibt auch innernpolitische Herausforderungen in Bezug auf diese Erwartungen. Im zweiten Teil wird darauf hingewiesen, dass Deutschland enge Beziehungen mit den verschiedenen L?ndern der Welt hat und das bewirkt, dass das Land auch an eine Führungsrolle innerhalb dieser Beziehungen denkt. Im dritten Teil wird gesagt, dass Deutschland jetzt ganz stark ist und diese Macht auch mehrere Verantwortung verlangt. In letzten Teil dieses Kapitels wird die Rolle der traditionellen und neuen Hauptpartner der Bundesrepublik erw?hnt. In dem vierten Kapitel der Arbeit besch?ftigen wir mit den vorhanden Chancen und M?glichkeiten der Bundesrepublik für eine führende Rolle besonders im Nahen Osten. Im ersten Teil wird darauf hingewiesen, dass Deutschland an eine Stabilit?t der gegenw?rtigen internationalen Ordnung denkt und also mit einer Führungsrolle kann das Land besser nach diesem Zweck streben. Im zweiten Teil wird auf die Bedeutung der europ?ischen Integration für die Bundesrepublik Deutschland hingewiesen. Deutschland kann am besten das Projekt der europ?ischen Integration zusammen mit dem Streben nach der Führungsrolle fortsetzen. Im dritten Teil wird gesagt, dass Deutschland ein ganz globalisiertes Land ist und an alle seiner internationalen Zusammenarbeiten interessiert ist und dies k?nnte wohl auch zu Ubernehmen einer Führungsrolle führen. Im letzten Teil des Kapitels wird auf die Entwicklung der Sicherheitspolitik der Bundesrepublik hingewiesen und erkl?rt, dass dieses Projekt auch im Einklang mit dem Ubernehmen einer Führungsrolle des Landes steht. In dem letzten Kapitel dieser Arbeit werden im Gegenteil des Kapitels vier jetzt schon die Herausforderungen der Bundesrepublik für das Ubernehmen einer führenden Rolle erw?hnt. Im ersten Teil wird als die erste Herausforderung die Stelle der Bundesrepublik innerhalb des internationalen Systems erw?hnt und dass einige Politiker auf der Welt behaupten, dass wegen der schlechten Geschichte des Landes auch heute keine gro?e Macht das Land haben darf. Im zweiten Teil wird gesagt, dass auch Manche Experten nehmen an, dass es ist auch nicht so leicht, dass es ein Land über eine eigentliche Führungsrolle auf der internationalen Ebene verfügen kann und man die St?rke der Bundesrepublik auf der inneren Seite nicht unbedingt mit einer Macht auf der internationalen Ebene verwechseln soll. Im dritten Teil wird erw?hnt, dass zur Zeit es gro?e Krisen in Europa sowie im Nahen Osten gibt und das Streben nach einer Führungsrolle verlangt eine Stabilit?t auf der Welt. In dem letzten Teil werden auch andere kleinere aber wichtige Faktoren in diesem Zusammenhang erw?hnt.