عنوان پایان‌نامه

فرهنگ کنفسیوس و سیاست خارجی چین در دوران دودمان چینگ



    دانشجو در تاریخ ۱۳ مهر ۱۳۹۵ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "فرهنگ کنفسیوس و سیاست خارجی چین در دوران دودمان چینگ" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    روابط بین الملل
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی شماره ثبت: LP4477;کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی شماره ثبت: LP4477
    تاریخ دفاع
    ۱۳ مهر ۱۳۹۵
    دانشجو
    صدرا اشکانی
    استاد راهنما
    حمیرا مشیرزاده

    منحصر به فرد بودن رفتار بین¬المللی چین مورد توجه علما بوده است. این نظر وجود دارد که سیاست خارجی چین متفاوت از سنت غربی است و فرهنگ کنفوسیوسی به سیاستی تدافعی و ایستا انجامیده و باعث شده این کشور نسبت به استفاده از زور در سیاست خارجی خود بی¬میل باشد و در عوض از روش¬هایی نظیر دیپلماسی و نفوذ فرهنگی بهره برد. از دیدگاه نظریات روابط بین¬المللی می¬توان دو رویکرد کلی را در نسبت به تاثیر فرهنگ بر سیاست خارجی شناسایی کرد. نظریات فرهنگی نظیر برساخته¬پنداری (سازه¬انگاری) بر این اعتقادند که فرهنگ می¬تواند تاثیر مستقلی بر سیاست خارجی داشته باشد. از سوی دیگر واقع¬گرایان با تأکید بر ساختار آنارشیک نظام بین¬الملل بر اهمیت نقش امنیت و قدرت در سیاست خارجی تأکید دارند. تاریخ چین مورد مناسبی برای به آزمون گذاشتن این نظریات است. این پژوهش بر دوران دودمان چینگ به عنوان آخرین امپراتوری حاکم بر چین تمرکز دارد که فرهنگ کنفوسیوسی را به عنوان راهبرد رسمی خود برگزیده بود و این پرسش را مطرح می¬سازد که فرهنگ کنفوسیوسی به عنوان راهبرد رسمی دودمان چینگ چه کارکردی در سیاست خارجی چین داشته است؟ فرضیه نخست آن است که فرهنگ کنفوسیوسی به سیاست خارجی صلح¬جویانه چین شکل داده است و فرضیه دوم اشاره می¬کند که فرهنگ کنفوسیوسی کارکردی توجیهی و مشروعیت¬ساز برای سیاست خارجی واقع¬گرایانه چین داشته است. این پژوهش پس از بحث راجع به اصول کلی کنفوسیوس¬گرایی در رابطه با سیاست¬ خارجی و مشاهده روابط خارجی چین با سایر کشورها، نشان می¬دهد که در دوره سلطنت دودمان چینگ از فرهنگ کنفوسیوسی به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به تهاجمات نظامی بهره برده می¬شد و فرهنگ کنفوسیوسی بنیادی اندیشه¬ای را فراهم می¬آورد که در طول زمان قوام بخش قدرت و نفوذ چین در منطقه بود.
    Abstract
    The uniqueness of Chinese international behavior has been discussed by many scholars who point out that China with its unwillingness in using force and its reliance on diplomacy and cultural influence has had a different behavior from what we see in the West. Emphasis on the pacifist Confucian culture has led to representing China as a passive static entity in its relations with the outside world, its unwillingness in using force, and its reliance on diplomacy and cultural influences. Nevertheless, the degree to which Confucianism has had a constitutive or instrumental role in the formation of China’s foreign policy is an open question. Constructivists and cultural approaches believe in the constitutive effect of cultural factors while Realists with their emphasis of the anarchical international system and hence the centrality of security and power see only an instrumental role for pacifist and moral ideas. Since Confucianism was Chinese official doctrine during Qing’s dynasty, its role in the foreign policies of this era can reveal its major function. This is the question addressed in this research. Two hypotheses are examined: 1) Confucian culture constituted the foreign policy of the Qing dynasty; 2) Confucian culture had a legitimizing and justifying function in this period. On the basis of an historical account of China’s relations with the outside world during the Qing era, it is demonstrated that Confucian culture did not lead to a pacifist foreign policy in this era and the Dynasty followed a realist foreign policy while Confucianism legitimized military invasions and was used as a basis for China’s power and influence.