طراحی فضای پیاده، با رویکرد روانشناسی محیطی و علوم اعصاب شناختی
- رشته تحصیلی
- طراحی شهری
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 71317
- تاریخ دفاع
- ۲۹ شهریور ۱۳۹۳
- دانشجو
- سیده سارا وطن پور
- استاد راهنما
- فرشاد نوریان
- چکیده
- چکیده: بررسی ادبیات تحقیق در خصوص موضوع بازسازی توان ذهنی از طریق تاثیر گذاری محیط ساخته شده و طبیعی بر افراد بطور کلی به این نتیجه می رسد که اساسا چنین محیط هایی برای کاهش استرس وارد بر شهروندان در شهرها و ارتقای شرایط خلقی آنان کافی نیستند. این نوشتار، تلاش می کند تا در جهت کاهش این استرس و ارتقای سلامت روان، میان دو زمینه طراحی شهری و علوم اعصاب شناختی به واسطه روانشناسی محیطی که در هر دو جایی دارد ارتباط برقرار سازد و به این شکل، حداکثر بهره وری را از هر سه این زمینه ها برده و راهکارهای مربوطه را ارائه نماید. در مبانی نظری، شاخه روانشناسی شناختی به عنوان یکی از جنبه های مهم روانشناسی محیطی که اخیرا ظهور کرده و به عنوان مکمل رویکردهای پیشین روانشناسی محیطی فراگیر شده است معرفی می شود. سپس، تلاش می شود به ارائه یک راهنمای طراحی با تلفیق اصول نوشهرگرایی و اصول مربوط به طراحی شهریِ مبتنی بر شواهد، پرداخته و در جهت تکمیل اصول نوشهرگرایی با معرفی ثبت امواج مغزی کاربران فضا به عنوان راهی برای تسهیل فرآیند طراحی شهری، نگاه تاویلی بر پدیده ادراک از فضا داشته باشد. این نوع نگاه که از سال 1993 معروفیت خود را از دانشگاه هاروارد توسط ویلسون، یک جانورشناسِ طرفدار حفاظت حیوانات می گیرد تلاش می کند تا تحت عنوان طراحی بیوفیلیک، محیط زیست انسانی را برای انسان و مطابق با سرشت طبیعت دوست او پیشنهاد کند، که نه آنچیزی است که در دوران مدرن پیشنهاد شده بود و نه کاملا آنچه در گذشته مورد استفاده قرار می گرفت. اگرچه به نظر می رسد نوع طراحی سکونتگاههای انسانی در گذشته به اصول طراحی شهری بیوفیلیک یا بیواربانیزم نزدیکتر باشد. در حقیقت طراحی بیوفیلیک آن نوعی از طراحی را چه با طبیعت چه به هر نوع دیگر از فرم های زندگی پیشنهاد می کند که انسان برای آن ساخته شده است. می توان گفت این نوع از طراحی برای کاربست عقلانیت گذشته به همراهی فرصت هایی که تکنولوژی در اختیار ما گذاشته است پدید آمده است. حال در این پژوهش سوال آنجا بود که آیا زیبایی چیزی است که انسان برای آرامش به آن نیاز دارد؟ و بنابراین آیا خود یک عملکرد به حساب می آید؟ و اگر اینطور است چه نوع از زیبایی موجب آرامش بخشیدن به افراد می شود؟ و بر این اساس، چه مفهومی جهت سلامت و عملکرد بهینه مغز و در نهایت آرامش او وجود دارد که باید در طراحی زیب
- Abstract
- چکیده انگلیسی Current literature on restorative environments generally leads to the conclusion that urban environments are inherently deficient in stress reducing and mood-enhancing capacities. It aims to make a connection between both fields of Urban Design and Cognitive Neuroscience by means of Environmental Psychology. It introduces cognitive psychology as a newly emerged subfield of environmental psychology and a complementary one that can cover the rest. It tries to utilize cognitive psychology as a tool to recognize restorative environments and their properties and reestablish them in places needed. It tries to integrate New Urbanism principals and those restorative principals revealed today to suggest a design guideline. It also aims to discuss Neuroscience and Cognitive science in Urban Design to make a new way through understanding "perception" as a phenomenon in order to gloss it. This way of thinking, popularized from 1993 by Harvard University myrmecologist and conservationist E.O. Wilson, called Biophilic Design or Biorbanism which tries to cope with human intrinsic needs to nature, but not the way modernism nor traditional urban planning propose; instead it tries to utilize old wisdom and new opportunities. In fact, it describes the extent to which humans are hard-wired to need connection with nature and other forms of life. The question is "Is Aesthetic what we need?", "Is it a function by itself then?", if yes, "What kind of Aesthetic is really needed?", "Is it the known aesthetics that plays its role in human optimum function and wellbeing and finally tranquilizes him or is there any other form of life that has to be considered for Aesthetic design and then for tranquility oriented design of his settlements?" Literature review revealed that there is a correlation between Aesthetic quality of place and Restorativness (Comfortability), but how and in what amount? was not cleared. To answer this, two field researches were performed. While the finding