بررسی تطبیقی حس تعلق به مکان در دو محله با الگوی کالبدی - فضایی متفاوت و برنامه ریزی برای ارتقاء آن مطالعه موردی : کوی نصر و شهرک قدس
- رشته تحصیلی
- برنامه ریزی شهری
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 75501;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 75501
- تاریخ دفاع
- ۰۸ اسفند ۱۳۹۴
- دانشجو
- زهرا انیسی حماسه
- استاد راهنما
- محمدمهدی عزیزی
- چکیده
- محله به عنوان مکان اجتماعی تحرکات و ارتباطات انسانی متأثر از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی انسانها شکل گرفته و توسعه مییابد. همانگونه که موجودیت محله، بدون توجه به الگوهای رفتاری ساکنان و ادراک ذهنی آنها، قابل فهم و برنامهریزی نیست؛ درنظر داشتن حس تعلق به محیط و خاطره ذهنی شهروندان نیز به عنوان یکی از ارزشهای اساسی راهگشای برنامهریزی اصولی برای ایجاد محلات پایدار خواهد بود. درطول تاریخ، توجه به حس تعلق به مکان از عوامل اصلی درطراحی و ساخت محلات شهری بوده و فضای محلات تاریخی درکنار اثرپذیری از فرهنگ، نمونهای برای نمایش هویت و تعلق جمعی ساکنان به مکان خود هستند. لکن در قرن حاضر، با ورود نگرشهای مدرنیستی به حوزهی شهرسازی، توجه به تعلق مکان به عنوان یکی از نیازهای اولیه انسان مورد غفلت واقع گردید. در ساخت محلات جدید تبعیت از الگوهای مدرنیستی، سبب شکلگیری محلات ناکارآمد، بیروح و فاقد سرزندگی و بدون هویت گردیده است که ساکنان، تعلقی به مکان خود حس نمیکنند. از آنجا که دلبستگی به مکان، به عنوان محرک اصلی توسعه محلات، محسوب میشود، تلاش در راستای افزایش آن در محلات برنامهریزی شده، ضروری مینماید. محلات گیشا و شهرک غرب، محلات برنامهریزی شدهای هستند که از دو الگوی متفاوت شطرنجی و خوشهای برخوردارند، به همین دلیل برای دستیابی به هدف پژوهش، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند. هدف کلی از انجام این پژوهش، برنامهریزی برای افزایش تعلق مکانی از طریق بررسی و تحلیل تاثیر الگوی کالبدی-فضایی محلات بر تعلق به مکان ساکنان میباشد. این پژوهش در 5 فصل، شامل کلیات پژوهش، مبانی نظری، شناخت نمونه های مورد مطالعه، تحلیل معیارهای تعلق به مکان در محلات گیشا و شهرک غرب و در نهایت برنامهریزی تدوین گردیده است. به منظور دستیابی به هدف پژوهش و برنامهریزی در راستای افزایش تعلق مکانی ساکنان، متون نظری و تجربی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند و با ارائه مدل جامعی برای سنجش تعلق به مکان، شاخصهای مربوطه در دو سطح عینی و ذهنی مورد تحلیل واقع شدهاند. شاخصهای عینی از طریق مشاهده و برداشت میدانی با استفاده از نرمافزار GIS تحلیل گردیدهاند و شاخصهای ذهنی با استفاده از پرسشنامه با طیف لیکرت مورد سنجش قرار گرفتهاند. به منظور تحلیل دادههای پرسشنامهای از نرمافزار آماری SPSS استفاده شده است. به منظور تبیین رابطه متغیرها از آزمون همبستگی پیرسون و برای بررسی تطبیقی تعلق مکانی در دو محله گیشا و شهرک غرب، از آزمون T مستقل و روش تحلیل سلسله مراتبی(AHP) استفاده شده است. نتایج حاصل از تحلیل، بیانگر آنست که میان تعلق مکانی ساکنان و الگوی کالبدی-فضایی محلات برنامهریزی شده رابطه معنادار و مثبت وجود دارد و میزان تعلق مکانی ساکنان در محله برنامهریزیشده با الگوی خوشهای بیشتر از تعلق مکانی ساکنان محله با الگوی شطرنجی میباشد. در ادامه با برنامهریزی برای محله گیشا و مداخله در الگوی کالبدی-فضایی آن، به برنامهریزی در راستای ارتقا تعلق مکانی ساکنان پرداخته شده است.
- Abstract
- As a seedbed for social interaction and human communication, neighborhood is considered a substantial unit of city structure. While existence of neighborhood, regardless of behavioral patterns and mental perception of its residents, could not be planned or recognized, paying attention to place attachment as a basic value paves the way for principled planning aimed at establishing stable neighborhoods. Throughout history, place attachment has been a major concern in establishing urban neighborhoods. But in the present century and along with emergence of modernist attitudes towards urban planning, place attachment as one of the primary needs of humans is ignored. During the present century, following modernist patterns in designing new neighborhoods has led to dysfunctional and disidentified neighborhoods where residents have no sense of place attachment. Since place attachment is regarded as a major motivating factor for development of neighborhoods, it seems vital to improve it in designed neighborhoods. So, in the present study attention is paid to planning for improvement of place attachment through examining and analyzing the effects of spatial-physical patterns of neighborhoods on residents’ sense of place attachment. Gisha and Shahrke Gharb are planned neighborhoods analyzed here as instances of grid and cluster patterns. To achieve the aim of the research project, theoretical and empirical texts were investigated to come up with a comprehensive model for measuring sense of place attachment. Concrete indices were analyzed through observation and field survey using GIS and abstract indices were measured using a Likert Scale questionnaire. To analyze data from questionnaire, SPSS was used. To elaborate the relationship of variables Pearson correlation and for a contrastive study of place attachment in the two neighborhoods independent T-test and analytic hierarchy process method (AHP) were implemented. Results of the analysis showed that there is a significant positive relationship between place attachment and the physical-spatial pattern of the planned neighborhoods. It was also revealed that residents’ place attachment was stronger in cluster pattern neighborhoods comparing with that of residents of grid pattern neighborhoods. Finally, attempts were made to improve residents’ sense of attachment through planning for the Gisha neighborhood intervening with its physical-spatial pattern.