عنوان پایان‌نامه

مفهوم و جایگاه انصاف در رویه دیوان بین المللی دادگستری



    دانشجو در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "مفهوم و جایگاه انصاف در رویه دیوان بین المللی دادگستری" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    حقوق بین الملل
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 41318;کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی شماره ثبت: LP2389
    تاریخ دفاع
    ۲۶ بهمن ۱۳۸۷
    استاد راهنما
    سیدباقر میرعباسی

    در نظام حل و فصل اختلافات بین المللی، مفهوم عام انصاف به عنوان ابزاری برای برآورده ساختن مقتضیات عدالت واقعی در یک قضیه‌ی خاص، ناظر بر «انصاف به مفهوم خاص» و «کدخدامنشی» است که اولی به عنوان بخشی از حقوق، عبارت از مفهومی است که به موجب آن مرجع حل اختلافات با توجه به اوضاع و احوال قضیه و با هدف حصول نتیجه‌ی منصفانه، عمدتاً به تفسیر و اعمال مقررات موضوعه، بدون نیاز به رضایت طرفینی می‌پردازد. در صورت وجود رضایت طرفینی، مرجع مربوطه با توجه به ملاحظات غیرحقوقی، نظیر جغرافیایی و یا اخلاقی، می‌تواند از مقررات موضوعه صرفنظر نموده، احکام خود را در مخالفت صریح با آنها صادر نماید و این، ناظر به مفهوم کدخدامنشی می‌باشد. انصاف در مفهوم عام، قادر به ایفای سه نقش تعدیل، تکمیل و تصحیح حقوق است که اولی در انطباق با مفهوم خاص انصاف، و دو نقش بعدی در انطباق با مفهوم کدخدامنشی می‌باشند؛ هر چند در خصوص دومین نقش یعنی تکمیل حقوق مناقشات بسیار است. مشروح مطالب فوق، تفاوت انصاف با واژگان مقارنی نظیر عدالت، جایگاه انصاف در نظامهای بزرگ حقوقی و حضور انصاف در طول تاریخ، قبل و بعد از ماده‌ی 38 اساسنامه‌ی دیوان سابق بین‌المللی دادگستری - که انصاف در مفهوم خاص ذیل پاراگراف نخست آن (اصول کلی حقوق مقبول ملل متمدن) و کدخدامنشی ذیل پاراگراف دوم آن قرار می‌گیرد - مطالب بخش نخست را تشکیل می‌دهد. علی رغم استنادات پراکنده و غیرمنسجم هر دو دیوان به انصاف، مهمترین عرصه‌ی حضور انصاف در آرای دیوان عرصه‌ی تحدید حدود فلات قاره می‌باشد. دیوان بین المللی دادگستری در قضایا‌ی 1969 تحدید حدود فلات قاره‌ی دریای شمال با رد قاعده‌ی تناصف مندرج در کنوانسیون 1958 ژنو در خصوص فلات قاره به عنوان قاعده‌ای عام الشمول و کلی، به حکم انصاف اوضاع و احوال محیط بر قضیه را بر اصل تناصف حاکم گردانید. از آن پس در حقوق موضوعه و رویه‌ی دیوان در آرای تحدید حدود فلات قاره، اصل انصاف به عنوان اصلی کلی همواره حکومت اوضاع و احوال هر قضیه را اقتضا داشته است؛ اگرچه دیوان ترسیم خط منصف به عنوان قاعده‌ای عام را به عنوان نخستین گام مستحکم در جهت تحدید پذیرفته و تغییر آن را با کمک ابزارهایی چون «تناسب»، به دست «اصول منصفانه» در جهت نیل به «نتیجه‌ی منصفانه» سپرده است. مشروح این مطالب و در حقیقت چگونگی ظهور و حضور انصاف در عرصه‌ی عمل، موضوع بخش دوم این تحقیق را تشکیل می دهد. واژگان کلیدی: مفهوم خاص انصاف، کدخدامنشی، دیوان بین المللی دادگستری، تحدید حدود فلات قاره، اصول منصفانه
    Abstract
    In the settlement system of international disputes, equity as an instrument to verify the real justice consists of “equity as a restricted conception” and “ex aequo et bono”. The former is a legal concept by which a settlement tribunal itself equitably interprets and applies the law in accordance with circumstances, following an equitable result. But when there is a mutual agreement, the tribunal has the power to ignore and even oppose applicable laws because of some non-legal considerations e.g. moral or geographical reasons. The latter one is “ex aequo et bono”. Generally equity as a whole could play three different roles which are infra legem, praeter legem and contra legem. The first one is in conformity with the restricted conception of equity; although there are so many debates on the second one, the latter ones conform to “ex aequo et bono”. Part 1 includes the mentioned issues, distinction between equity and some other conceptions e.g. justice, what equity has been in the most important legal systems and was during the history of international law (before and after article 38 of the statute of PCIJ-1920 in which “equity as a restricted conception” is a part of paragraph 1(c) (General Principles of Law Recognized by Civilized Nations) and “ex aequo et bono” is explained in paragraph 2). In spite of disorganized strength of ICJ to equity, the most important field in which ICJ has relied on equity is “Delimitation of the Continental Shelf”. In “North Sea Continental Shelf Cases” (1969) ICJ did not accept equidistance, inserted in Convention on the Continental Shelf (1958), as a rule and emphasized on equity and surrounding circumstances in the cases. Since then in positive law and jurisprudence of ICJ on delimitation of the Continental Shelf, equity as a general principle of law has required governing of circumstances. Briefly, equidistance is undoubtedly the first firm step to delimit continental shelf and equitable principles could alter it in order to achieve an equitable solution (result) by means of relevant circumstances, proportionality, etc. In fact how equity plays its different roles practically, as it was noted, forms part 2. Keywords: Equity, Ex aequo et bono, International Court of Justice, Delimitation of Continental Shelf, Equitable Principles