عنوان پایان‌نامه

روابط دولت مصر و اخوان المسلمین در دوران مبارک



    دانشجو در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۹۰ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "روابط دولت مصر و اخوان المسلمین در دوران مبارک" را دفاع نموده است.


    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی شماره ثبت: LP2861;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 49908
    تاریخ دفاع
    ۱۸ مهر ۱۳۹۰

    در پژوهش حاضر به بررسی عوامل تأثیرگذار بر روابط رژیم حسنی مبارک و جنبش اخوان¬المسلمین (1981-2011) می¬پردازیم و طی آن سیاست¬ها و تدابیر رژیم مبارک و اخوان¬المسلمین در تقابل با یکدیگر، علل این سیاست¬ها و تأثیرات آن بر روابط این دو بازیگر و همچنین تأثیر عامل خارجی بر این روابط مورد بررسی قرار می¬گیرد. روش تحقیق در این پژوهش، روش توصیفی-تحلیلی می-باشد و با توجه به تقابل دو بازیگر متفاوت یعنی رژیم مبارک و جنبش اسلام¬گرای اخوان¬المسلمین، به نظر می¬رسد بررسی این روابط در قالب تقابل یک «رژیم اقتدارگرای انتخاباتی» با یک «جنبش اسلام¬گرای میانه¬رو» می¬تواند ما را به نتیجه¬ی مطلوب برساند و در روشن نمودن ابعاد مختلف این روابط کارآمد باشد. یافته¬های این پژوهش نشان می¬دهد که رژیم مبارک به عنوان یک رژیم اقتدارگرای انتخاباتی با توجه به شناختی که از اخوان¬المسلمین به عنوان یک جنبش اسلام¬گرای میانه¬رو با ایدئولوژی و ساختار سازمانی توانمند به دست می¬آورد، از سیاست¬های «سرکوب» و «مدارا» به طور همزمان در قبال اخوان¬المسلمین استفاده می¬کند. در مقابل، اخوان¬المسلمین با توجه به پایه¬های ایدئولوژیک و ساختار سازمانی خود و با استفاده از ساختارهای فرصت به دست آمده همزمان دو راهبرد اصلی را در برنامه¬ی کاری خود قرار می¬دهد: «فعالیت¬های تبلیغی-مدنی» و «فعالیت¬های سیاسی». نتایج نشان می¬دهد سرکوب رژیم و چندین سال فعالیت در چارچوب قواعد مشارکتی باعث ایجاد تغییرات ایدئولوژیک و سازمانی در اخوان¬المسلمین شده است. با این حال علیرغم گرایش اخوان¬المسلیمن به فعالیت در چارچوب نظام سیاسی و پذیرش قواعد بازی، مبارک هیچ وقت این گروه را به طور رسمی نپذیرفت و در قدرت سهیم نکرد. مبارک نه تنها اجازه¬ی قدرت¬یابی را به اخوان بلکه به سایر نیروهای اپوزیسیون نیز نداد. و یافته¬ی آخر اینکه عامل خارجی (آمریکا) در روابط رژیم مبارک و اخوان¬المسلمین، تأثیر مستقیمی نداشته و الگوی اصلی آن را تغییر نمی¬دهد.
    Abstract
    The present thesis investigates factors affecting Hosni Mubarak regime and the Muslim Brotherhood relations. It also examines the policies and measures of the Mubarak regime and the Muslim Brotherhood against each other, the causes of these policies and the impacts of these policies on the relations of these two actors. The research method is content analysis. Given the confrontation of two different actors, namely the Mubarak regime and the Muslim Brotherhood, it seems that examination of these relations in the framework of confrontation of an “electoral authoritarian regime” with a “moderate Islamist movement” can get us home with suitable results and is effective in clarifying the different aspects of these relations. The findings of this thesis show that the Mubarak regime as an electoral authoritarian regime, with knowledge of the Muslim Brotherhood as a moderate Islamist movement with a strung ideological and organizational structure, simultaneously uses the policies of “oppression” and “tolerance” against the Muslim Brotherhood. Instead, the Muslim Brotherhood, given its ideological and organizational bases and the political opportunity structures, simultaneously exercises two strategies: “da’wa-civil activities” and “political activities.” The findings show that the regime’s oppression and decades of activity in the framework of participatory rules have resulted in ideological and organizational changes in the Muslim Brotherhood. However, despite the Muslim Brotherhood inclination to acting in the framework of political system and accepting the rules of the game, Mubarak did not recognize the Muslim Brotherhood formally and did not give it a share of power. Mubarak not only did not allow the Muslim Brotherhood but also other opposition forces to achieve power. In addition, the external factor (USA) does not have direct impact on these relations and does not change the dominant trend in Egypt.