عنوان پایان‌نامه

جایگاه عقل فعال در نفس و رابطه ی آن با بدن در فلسفه ارسطو



    دانشجو در تاریخ ۱۳ مهر ۱۳۹۰ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "جایگاه عقل فعال در نفس و رابطه ی آن با بدن در فلسفه ارسطو" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    فلسفه
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی شماره ثبت: 4414،;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 76275
    تاریخ دفاع
    ۱۳ مهر ۱۳۹۰
    دانشجو
    مریم وحدتی
    استاد راهنما
    مهدی قوام صفری

    هر موجود جاندار در اندیشه ارسطو تنها یک نفس دارد که اعمال آن کارکردهای قوه غاذیه، حساسه و عاقله را آشکار میسازد. او برای پژوهش در باب ماهیت نفس بر اساس اندیشه فوسیکوس خود از تمایز مشهور ماده و صورت استفاده میکند و نفس را صورت و کمال نخستینِ جسم طبیعیِ زنده ای میداند که بالقوه حیات دارد. از این جهت، بررسی نفس به مثابه موجودی مرکب از ماده و صورت در حوزه طبیعیات و به عهده دانشمند طبیعی است. به عقیده ارسطو، نفس باید با بدن متحد باشد تا بتواند قوای خود را به کار اندازد، از این رو هر ارگانیسمی نفسی متناسب با غایات خویش دارد و همین امر علم النفس ارسطویی را از اندیشه فیثاغوری و افلاطونی جدا میکند. در این میان، عقل یکی از قوای نفس و البته ویژگی خاص نفس انسانی است که نفس به واسطه آن می شناسد و می اندیشد. اما این شناسایی منوط به صور حاصل از ادراک حسی و خیالی است تا ماده خام عقل را از مجرای محسوسات فراهم آورند، چرا که عقل نیز خود پیش از اندیشیدن به مثابه ماده ای برای صور معقوله و خالی از هر گونه صورتی است. رساله حاضر میکوشد رابطه نفس با بدن را به مثابه ماده و صورت ارسطویی و در این میان جایگاه عقل فعال را به مثابه بخش سازنده عقل که معقولات بالقوه را فعلیت میبخشد، روشن سازد. واژگان کلیدی: جوهر، صورت، ماده، نفس، عقل، عقل فعال، عقل منفعل
    Abstract
    Every living being, Aristotle thought, has only a single soul whose actions reveal the functions of nutritive, sensetive, and rational faculties. He uses the famous distinction between matter and form on the basis of his idea of fusikoos to examine the nature of soul, and considers the soul as the form and the first perfection of the living natural body which is potentially alive. For this reason, it belongs to the area of physics, and it is for the natural scientist to investigate the soul as a being composed of matter and form. Soul, Aristotle belives, should be united with body in order to be able to apply its faculties, and so every organism has a soul appropriate for its purposes, and this distinguished Aristotlian psychology from Pythagreanism and Platonism. Now, reason is one of the faculties of the soul and, of course, the peculiarity of human soul through which the soul knows and thinks. This knowledge, however, depends on forms provided by sense perception and imaginal perception which the soul knows and thinks. This knowledge, however, depends on forms provided by sense perception and imaginal perception which are supposed to supply the material for the reason through forms, and is devoid of any form. In this dissertation, I will try to elucidate the relation between soul and body as aristotlian matter and form, and also the status of the active intellect as the constructive part of the reason; the part that realize potential intelligible. Keywords: substanse, form, matter, soul, reason/intellect, the active intellect, the passive intellect.