عنوان پایان‌نامه

مساله آگاهی در ارسطو



    دانشجو در تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۹۰ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "مساله آگاهی در ارسطو" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    فلسفه
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی شماره ثبت: 1530;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 52229
    تاریخ دفاع
    ۱۱ مهر ۱۳۹۰
    استاد راهنما
    مهدی قوام صفری

    این رساله خواهد کوشید تا در نظریه¬ی حس نزد ارسطو ، دو کارکرد تقویمیِ آگاهی را تبیین کند؛ ما براین گمانیم که ، از یک سوی ، آگاهی ادراکی، نزد ارسطو، به مثابه استحاله¬ی فعل انگیز مولفه¬ای است که ادراک حسی را ممکن می¬کند، از دیگر سوی ، آگاهی حکمی مفاهیم و تمایزاتی را فراهم می-آورد که ارسطو براساس آن قادر می¬گردد تا "اصل" قوه¬ی حس به مثابه مسئول نهاییِ ادراک حسی را تعیین کند . از آنجا که پژوهش ادراک حسی نزد ارسطو محصور در حوزه¬ی طبیعیات است تعیین این دو کارکرد تقویمیِ آگاهی نبایستی پژوهش قوه¬ی حس را به حوزه¬ای خارج از طبیعیات سوق دهد . در واقع این رساله کوشیده است تا با تمسک به مفاهیم و تمایزاتی که در طبیعیات ارسطویی طرح گردیده است حوزه¬ای را تعیین کند که ، از یک سوی ، از طبیعیات خارج نمی¬گردد و از دیگر سوی ، قابل اطلاق بر تمام موجودات طبیعی نیست . این حوزه¬ی مذکور که بواسطه¬ی نقش تقویمی و حذف ناپذیر آگاهی احرازمی¬گردد را ، در هیچ طریقی ، نمی توان با تمایزات مفسران دکارتیِ درباره¬ی نفس میان "آگاهی" و "جسم/بدن" مقوله بندی کرد . زیرا این تمایز مستلزم آن است که "آگاهی" در تمایزی ذاتی با "جسم" قرارگیرد و از اینجا بالذات در حوزه¬ای خارج از طبیعیات مستقرگردد .
    Abstract
    This treatise tries to explain two constitutive functions of consciousness in theory of sense perception in Aristotle; we think that, on the one hand, perceptual consciousness in Aristotle as creating-act alteration is element that make possible sense perception. On the other hand, critical consciousness presents conceptions and distinctions on the base of which aristole is able to determinate “principle” of sense as ultimate responsible for sense perception. Sinse investigation of sense perception, in Aristotle, is limited to physic, determination of these constitutive functions of consciousness must not go out of “physical” extent. In fact, this treatise has tried to deteminate, by using conceptions and distinctions presented in Aristolian physic, an extent that, on the one hand, dosen’t go out of physic, and on the other hand, doesn’t predicate on all physical beings. This extent which determinated by constitutive and uneliminable consciousness is never categorized with Cartesian distinctions between “cogitatio” and “res extensa”. Because this distinction require that “cogitatio”(consciousness) differs substantially from “res extensa” and so would be essenctially out of physical extent.