عنوان پایان‌نامه

کمی سازی ساختار مکانی جنگل (مطالعه موردی: بخش گرازبن جنگل خیرود)



    دانشجو در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۹۰ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "کمی سازی ساختار مکانی جنگل (مطالعه موردی: بخش گرازبن جنگل خیرود)" را دفاع نموده است.


    محل دفاع
    کتابخانه مرکزی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی شماره ثبت: 4461;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 49457
    تاریخ دفاع
    ۲۶ شهریور ۱۳۹۰
    استاد راهنما
    جهانگیر فقهی

    ساختار مکانی جنگل از مهم¬ترین اجزای کلیدی در تشریح اکوسیستم¬های جنگلی و تنوع زیستی آن به شمار می-رود. به طور کلی به منظور بررسی ساختار مکانی جنگل سه جنبه تنوع موقعیت مکانی، تنوع گونه¬ای (آمیختگی) و تنوع ابعاد درختان در نظر گرفته می¬شود. به منظور مدیریت صحیح اکوسیستم¬های جنگلی، به شاخص¬هایی نیاز است که بتوان با صرف کمترین هزینه و زمان بیشترین اطلاعات را در رابطه با وضعیت فعلی ساختار جنگل و پایش تغییرات آن بدست آورد. در این تحقیق، با استفاده از شاخص¬های کلارک و اوانز، زاویه یکنواخت، شانون، آمیختگی، اختلاف قطر برابر سینه و ارتفاع، ابعاد قطر برابر سینه و ارتفاع و همچنین توابع همبستگی جفتی و همبستگی ویژگی¬ها به بررسی هر سه جنبه ساختار مکانی تیپ¬های راش، راش-ممرز، ممرز-راش و ممرز-بلوط بخش گرازبن جنگل خیرود پرداخته شد. به منظور جمع¬آوری اطلاعات مورد نیاز این تحقیق، از تعداد 243 قطعه نمونه دایره¬ای برداشت شده بر اساس طرح منظم تصادفی استفاده شد. نتایج حاصل از این تحقیق، در رابطه با شاخص کلارک و اوانز نشان دهنده¬ی موقعیت مکانی تصادفی در تیپ¬های راش و راش-ممرز و یک حالت بینابین تصادفی و کپه¬ای برای تیپ¬های ممرز-راش و ممرز-بلوط بود. همچنین شاخص زاویه یکنواخت در هر چهار تیپ مورد مطالعه، چیدمانی تصادفی را برای درختان همسایه نشان می¬دهد. در ادامه دو شاخص قبلی، تابع همبستگی جفتی با بررسی تعداد جفت درختانی که در فواصل بین درختی مختلف قرار گرفته¬اند نشان داد که در هر چهار تیپ مورد مطالعه تعداد جفت درختان با فواصل بین درختی کم نسبت به همان جنگل اما با درختان دارای موقعیت مکانی تصادفی بیشتر می¬باشد. نتایج حاصل از شاخص¬های شانون و آمیختگی نشان دهنده¬ی بالا بودن تنوع و آمیختگی گونه¬ای در تیپ ممرز-بلوط نسبت به سایر تیپ¬ها می¬باشد. همچنین کاربرد شاخص آمیختگی در رابطه با گونه¬های درختی نشان داد که به طور کلی گونه¬های راش و ممرز دارای آمیختگی کمتری نسبت به سایر گونه¬های مورد مطالعه می¬باشند. نتایج حاصل از بررسی شاخص¬های اختلاف قطر برابر سینه و ارتفاع در هر چهار تیپ، نشان دهنده¬ی اختلاف متوسط قطر برابر سینه درختان مجاور یکدیگر و اختلاف کم ارتفاع آنها می¬باشد. همچنین شاخص¬های ابعاد قطر برابر سینه و ارتفاع چیرگی نسبی گونه¬های بلندمازو، توسکای ییلاقی و افرا پلت را نسبت به سایر گونه¬ها بیان می¬کند. و اما نتایج حاصل از تابع همبستگی ویژگی¬ها در چهار تیپ مورد مطالعه بیان کرد که درختانی که در فواصل کمی از یکدیگر قرار گرفته¬اند دارای قطر برابر سینه کمتری نسبت به متوسط تیپ می¬باشند. در پایان، نتایج حاصل از آزمون کای اسکور نشان دهنده¬ی عدم وجود اختلاف معنی¬دار بین موقعیت مکانی و ابعاد قطر برابر سینه و ارتفاع درختان موجود در تیپ¬های مورد مطالعه بود. ولی نتایج حاصل از این آزمون در رابطه با آمیختگی گونه¬ها اختلافات معنی¬داری را در رابطه با بعضی گونه¬ها نشان داد. شاخص¬ها و توابع بکار رفته در این تحقیق به خوبی اختلافات ساختاری و ویژگی¬های اکولوژیکی گونه¬های مختلف را نشان می¬دهند. این شاخص¬ها و توابع دارای توانایی بالایی در تشریح ساختار فعلی تیپ¬های جنگلی بوده و با استفاده از آن¬ها می¬توان به بررسی تغییرات حاصل از فعالیت¬های مدیریتی و تکامل طبیعی جنگل پرداخت. نتایج حاصل از این شاخص¬ها و توابع می¬توانند اطلاعات مفیدی را به منظور مدیریت پایدار جنگل در اختیار مدیران جنگل قرار دهند.
    Abstract
    Quantifying of spatial structure is an important component in describing natural ecosystems and their biodiversity. In general, positioning, mingling and dimension of trees should be considered for investigation of forest spatial structure. For appropriate management of forest ecosystems, informative indices with minimum cost and time are needed. The present study was aimed to study three aspects of forest spatial structure in Fagus, Fagus-Carpinus, Carpinus-Fagus, Carpinus-Quercus forest type of Kheyrud forest using a set of indices (Clark & Evans, uniform angle, Shannon, mingling, DBH and height dominance and DBH and height differentiation) and functions (pair correlation and mark correlation). Analyzed data were collected from 243 circular sample plots established on the base of systematic random sampling method. According to the Clark & Evans index, there was a random positioning in Fagus and Fagus-Carpinus and a distribution between random and cluster positioning in Carpinus-Fagus and Carpinus-Quercus types. Also, uniform angle index showed a random positioning for neighbor trees in all studied types. In addition to two mentioned indices, pair correlation function also showed that the number of pairs trees with low inter tree distance was more than the same forest with a random distribution. Besides, results of Shannon and mingling indices showed a high diversity and mixture for Quercus-Carpinus type in compare with another types. Also, application of mingling index showed a low mixture for beech and hornbeam species. The result of DBH and height differentiation indices showed a moderate differentiation for DBH of neighbor’s trees and a low differentiation for height of them in all types. Also, DBH and height dominance indices showed a relative dominance for oak, linden and alder in compare with other species. Results of mark correlation function indicated that pairs tees with low inter tree distance had a smaller DBH rather than the average of forest type in all types. Finally, Chi square test showed a non significant difference between positioning, DBH and height dominance and significant differences among some species in all forest types. In total, served indices and functions had a high ability in describing current structure and, therefore, they have the potential to be used for investigation of changes induced as a result of management activities and natural succession. In conclusion, these indices and functions provide useful information for sustainable forest management.