عنوان پایاننامه
روابط ایران و بریتانیا از سال ۱۹۹۷:تحلیل بر ساخت گرایانه
- رشته تحصیلی
- مطالعات بریتانیا
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه دانشکده مطالعات جهان شماره ثبت: GBR10 42 1389;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 49112
- تاریخ دفاع
- ۰۷ اسفند ۱۳۸۹
- دانشجو
- میثم بهروش
- استاد راهنما
- محمد رضا سعید آبادی
- چکیده
- رساله حاضر پژوهشی ست بر اساس نظریه برساخت گرایی که پویایی های روابط ایران و بریتانیا و چگونگی شکل گیری آنها را در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی (2005-1997) مورد بررسی و واکاوی قرار می دهد. طبق نظریه برساخت گرایی، روابط بین کشورها بر پایه هویت ها و منافعی که آنها برای خود و دیگران متصور هستند شکل می گیرد؛ هویت ها و منافعی که خود تحت تاثیر ساختارهای اجتماعی جامعه یا نظام بین المللی قرار دارند. این رساله می می کوشد علل بی اعتمادی عمیق میان دو طرف ایران و بریتانیا را توضیح داده و نحوه تاثیرگذاری آن را بر سیاست هایی که دو کشور نسبت به یکدیگر اتخاذ کرده و می کنند تحلیل کند. در همین راستا مسائل مهمی مانند حضور شبه استعماری بریتانیا در ایران در گذشته، انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 و پیامدهای ایدئولوژیکی و مادی آن در سطوح ملی و بین المللی، جریان سلمان رشدی در سال 1989، رابطه ویژه بریتانیا با ایالات متحده و عضویت آن در اتحادیه اروپا، جنگ غرب به رهبری آمریکا علیه تروریسم و حمله نظامی به افغانستان و عراق – که هر دو همسایه ایران هستند – مسائل حقوق بشر در ایران، نگرش ها و ایدئولوژی های سیاسی متفاوتی که سیاست های داخلی و خارجی جمهوری اسلامی و دولت بریتانیا را شکل می دهد، و در نهایت برنامه بحث برانگیز هسته ای ایران بررسی خواهند شد تا نقش آنها در برساختن هویت های طرفین و تلقی های هر طرف از نیت های طرف دیگر و تاثیر این برساخت ها بر روابط ایران و بریتانیا روشن شود. این رساله پس از بحثی مختصر اما کلیدی درباره بسندگی و فایده مندی نسبی برساخت گرایی به عنوان نظریه ای مناسب برای تبیین ابعاد سیاسی و فرهنگی روابط ایران و بریتانیا، چنین نتیجه گیری می کند که در طول دوران اصلاحات، که از شاخصه های آن سیاست خارجی مبتنی بر تنش زدایی و گفتگو بود، ایران و بریتانیا به دلیل عوامل داخلی/ملی و خارجی/بین المللی در سطح کارگزار و ساختار، شاهد عادی سازی تدریجی روابط شان علی رغم وجود بی اعتمادی های دوجانبه و پیوندهای بین المللی مخالف بودند. بنابراین ادعای اصلی رساله حاضر را می توان در این بحث خلاصه کرد که بازسازی هویت-انگاره ملی و بین المللی ایران در نتیجه انتخاب محمد خاتمی به سمت ریاست جمهوری و سیاست های داخلی و خارجی اصلاحات محور او به همراه قدرت گرفتن حزب کارگر نو در بریتانیا به رهبری تونی بلر و سیاست خارجی بین الملل گرایانه نسبتا معتدل او، روابط ایران و بریتانیا وارد مرحله "بهبود" شده و به شکل مثبت بازسازی شدند. به بیان دیگر، طبق مباحث برساخت گرایانه، طی سال های ریاست جمهوری خاتمی ایران به خاطر سیاست خارجی عمدتا دموکراتیک و صلح محورش از فرهنگ "هابزی" آنارشی – که شاخصه آن گفتمان "دشمنی" است- در روابط بین المللی خود فاصله گرفته و وارد یک گفتمان "لاکی" و تا حد اندکی نیز گفتمان "کانتی" شد؛ گفتمان هایی که در آنها "بقای" کشورها محفوظ و مصون مانده و "رقابت" و به طور آرمانی "دوستی" میان کشورها به عامل اصلی تعریف کننده روابط شان تبدیل می گردد
- Abstract
- Basing itself upon a constructivist approach in International Relations theory, whereby the relations between states are presumed to be shaped by their perceived identities and interests influenced by the existing social structures of the international system/society, the present thesis sets to explore the dynamics of Iran-United Kingdom relations during the presidency of Seyyed Mohammad Khatami (1997-2005) and to examine how these relations have unfolded in this period. Along parallel lines, this study undertakes to explain the causes of deep-seated distrust between the two sides and analyze how and on what basis they have formulated their foreign policies towards each other. Accordingly, such important issues as Britain's semi-colonial presence in Iran, Iranian Islamic Revolution of 1979 with its ideological as well as material implications at both national and international levels, the Salman Rushdie affair of 1989, the UK's special relationship with the US and membership of the European Union, the Western "war on terrorism" and military invasion of Afghanistan and Iraq as Iran's immediate neighbours, the human rights issue in Iran, the differing political attitudes and ideologies upon which the IRI and the UK governments design their domestic and foreign policies, and finally Iran's controversial nuclear programme will be teased out to demonstrate their role in the construction of either side's identity in the eye of the other and also their perceptions of each other's intentions and how these constructions have impacted the bilateral relations. Having very briefly argued for the relative adequacy of constructivism as an appropriate theory to investigate the politics and problematics of Iran-United Kingdom relations, the study concludes that during the reform years of Mohammad Khatami's presidency, characterized by a foreign policy of détente and dialogue, Iran and Britain experienced, because of both domestic/national and foreign/international factors at both agency and structure levels, a gradual normalization of relations in spite of mutual distrust and opposing international alignments. The main claim raised in this thesis, therefore, can be recapitulated in the argument that the reconstruction of Iran’s (inter)national identity-image as a consequence of Khatami’s election to presidency and his reform-oriented domestic and foreign policies, coupled with the ascent to power of the New Labour in Britain, headed by Tony Blair, and its comparably moderate internationalist foreign policy, the IRI-UK relations entered a “thaw” phase and were reconstructed for the better. In constructivist terms, during Khatami years, Iran, as a result of his largely democratic peace-based foreign policy, distanced itself from a Hobbesian culture of anarchy, marked by “enmity” discourse, in its international relations and entered a Lockean, and to a very small extent, Kantian discourses where “survival” of states remains intact while inter-state “rivalry” and ideally “friendship” defines bilateral relations.