عنوان پایاننامه
تبیین سیر اندیشه در جغرافیای سیاسی معاصر
- رشته تحصیلی
- جغرافیای سیاسی
- مقطع تحصیلی
- دکتری تخصصی PhD
- محل دفاع
- کتابخانه دانشکده جغرافیا شماره ثبت: 2137;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 75464;کتابخانه دانشکده جغرافیا شماره ثبت: 2137;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 75464
- تاریخ دفاع
- ۲۴ مرداد ۱۳۹۵
- دانشجو
- فاطمه سادات میراحمدی
- چکیده
- بحث های نظری زیربنای هر رشته علمی است. اولین وظیفه ای که بر عهده دانش پژوهان رشته های مختلف است، فهم و درک مبانی، موضوع، روش و بهطورکلی موجودیت آن رشته است. تولید علم و معرفت نیز مستلزم شناخت دقیق اندیشه های پیشین و موجود است. جغرافیای سیاسی نیز بهعنوان یک رشته دانشگاهی از این امر مستثنی نیست. شناخت دقیق جغرافیای سیاسی و انجام پژوهش در این رشته، مستلزم آگاهی از تاریخ این علم، تحولات به وجود آمده و وضعیت فعلی دیدگاه های فکری-فلسفی این رشته است. از زمانی که راتزل اولین کتاب دانشگاهی جغرافیای سیاسی را منتشر کرد؛ تا امروز، یعنی در طول بیش از یک قرن که از عمر رشته جغرافیای سیاسی می گذرد، این رشته دستخوش تغییرات زیادی ازنظر «دیدگاه»، «موضوع» و «روش» شده است و از یک مفهوم واحد به یک حوز? مطالعاتی چندبعدی تحولیافته است. درک وضعیت کنونی رشته جغرافیای سیاسی نیازمند بررسی چگونگی شکل گیری آن، توسعه آن و آنچه رشته را متأثر کرده، می باشد. در کشور ما خلأ ادبیات در مورد مبانی فکری، نظری و اندیشه¬های واردشده به جغرافیای سیاسی و چگونگی تحول و توسعه این رشته، موجب دشواری درک اندیشه های کنونی موجود در جغرافیای سیاسی شده است؛ از این رو، رساله حاضر به «تبیین سیر اندیشه در جغرافیای سیاسی» می پردازد؛ و با استفاده از روش «توصیفی - تحلیلی» قصد پاسخ¬گویی به این سؤالات را دارد که از زمان شکل¬گیری رشته جغرافیای سیاسی تاکنون، چه «تحولاتی»، در این رشته به وقوع پیوسته است و این تحولات تحت تأثیر چه عواملی به وجود آمده است؟ جغرافیای سیاسی روندی از تغییر و تداوم را طی کرده است. طی دوره زمانی 1897-1945م. مباحث جغرافیای سیاسی عمدتاً مبتنی بر «جبرگرایی»، و درباره کشمکش بر سر تسخیر فضا، دست اندازی به منابع و بالاخره ایجاد سرزمین های وسیع بود. با این وجود از حدود دهه 1930م. جغرافیای سیاسی، علاوه بر جبرمحیطی، از دیدگاه ناحیهای مبتنی بر «امکان گرایی» نیز بهره گرفت. در ایندیدگاه، جغرافیای سیاسی به مطالعه حکومت در زمینه محیط طبیعی آن اختصاص داشت. طی دوره 1945-1960م. «دیدگاه ناحیه ای» غالب بود و جغرافیای سیاسی بهمثابه علمی برای مطالعه نواحی سازمان دهی شده سیاسی بود و اندیشه غالب در این مقطع مطالعه «حکومت بهعنوان یک ناحیه سیاسی» بود. طی دهه 1960 تا اواسط دهه 1970م. «دیدگاه فضایی» در چارچوب فلسفه و مکتب پوزیتیویسم منطقی غالب بود و جغرافیای سیاسی به عنوان علمی برای «تحلیل فضایی پدیده های سیاسی» در نظر گرفته شد. طی مقطع زمانی اواسط دهه 1970 تا اواخر دهه 1980م.، «دیدگاه رادیکال» و «دیدگاه انسان گرا» به وجود آمد. اندیشه های رادیکال مبتنی بر مارکسیسم و ساختارگرایی به بررسی روابط فضایی قدرت در مقیاس های مختلف و تأثیر این روابط بر ایجاد الگوهای فضایی گوناگون و نیز بر کنش و واکنش¬های سیاسی پرداختند. در اندیشه های انسان گرا نیز جغرافیای سیاسی بهعنوان علمی برای بررسی عاملیت انسان در نظر گرفته شد و مکان تبدیل به موضوع اصلی جغرافیای سیاسی شد. از اواخر دهه 1980م. رشته جغرافیای سیاسی پلورالیسم اندیشه ای را تجربه کرده است. تأکید عمده اندیشه های این دوره بر دو عنصر «فضا» و «قدرت» است. اندیشه هایی که از اواخر دهه 1980م. وارد جغرافیای سیاسی شدند؛ نشأت گرفته از «چرخش فرهنگی»، «جغرافیای فرهنگی نو» (پسااستعمارگرایی، پساساختارگرایی و پست-مدرنیسم) و «جغرافیای فمینیستی» است؛ که در مجموع آنها را دیدگاه های پست مدرن می نامند. علاوه بر این اندیشه های تازهوارد، این دوره شاهد تداوم، توسعه و تغییر اندیشه های از قبل موجود و نیز ادغام و تطبیق آنها با اندیشه های جدید است. یافته های تحقیق نشان می دهد که جغرافیای سیاسی از نظر بنیان های فلسفی (هستی شناسی، شناخت-شناسی و روش شناسی) تحول یافته است. از نظر هستی شناسی در ابتدا تمرکز صرفاً بر بعد عینی پدیده ها بود و واقعیت یک پدیده مادی و مستقل درنظر گرفته می شد که باید کشف شود. پس از دهه 1970م. برداشت ذهنی از پدیده ها نیز مورد توجه قرار گرفته است. ازنظر شناخت شناسی جغرافیای سیاسی از شناخت مبتنی بر درک و تشریح بر اساس، ابتدا استدلال قیاسی و سپس استدلال استقرائی، به شناخت مبتنی بر تبیین و سپس شناخت مبتنی بر تفسیر تحولیافته است. به لحاظ روش شناسی نیز جغرافیای سیاسی از تمرکز بر روش¬شناسی توصیفی به روش شناسی پوزیتیویستی، روش شناسی های مبتنی بر درک و فهم ساختارها و سپس روش شناسی های تفسیری و گفتمانی تحول یافته است. تحولات اندیشه ای در رشته جغرافیای سیاسی تحت تأثیر سه متغیر بوده است متغیر اول دیدگاه های فکری - فلسفی حاکم بر علم جغرافیا و بهصورت گسترده تر علوم انسانی است. اندیشه های موجود در جغرافیای سیاسی، همواره (البته با کمی تأخیر) تابعی از اندیشه ها در دیگر شاخه¬های جغرافیا و بهصورت گسترده تر علوم انسانی بوده است. متغیر دوم، مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی (متن ژئوپلیتیکی) است. تحولات اندیشه ای جغرافیای سیاسی فقط ناشی از پویایی درونی خود رشته نبوده، بلکه اندیشه ها همواره پاسخی به شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود بوده است. متغیر سوم، موقعیت اجتماعی و جغرافیایی تولیدکنندگان دانش جغرافیای سیاسی است. جغرافیدانان سیاسی از کارگزاران حکومت به مشاورین حکومت و سپس منتقدین حکومت تغییر نقش داده اند؛ همچنین متنوع شدن پس زمینه های ملی، اجتماعی، جنسیتی و قومی محققان این رشته، دامنه تجربی و نظری رشته را گسترده کرده است.
- Abstract
- Theoretical discussions are the basis of any discipline. The main responsibility of the scholars of any discipline is understanding basics, subject, method, and in sum, the existence of that discipline. Knowledge generation also requires an exact understanding of past and present Ideas. Political geography, as an academic discipline is no exception. Gaining a clear understanding of political geography and doing research in this filed needs awareness from the history of this discipline, its changes, and present situation of intellectual-philosophical views in this discipline. Since the time Ratzel published the first academic book on political geography to date, i.e. during one century or so of the lifetime of political geography, this discipline has undergone many changes in “viewpoint”, “subject”, and “method”, and has changed from a single concept to a multidimensional area of study. Understanding the present situation of political geography requires investigating its formation, development, and what has influenced it. In Iran, the gap in the literature of intellectual and theoretical basics, ideas introduced to political geography, and the way the discipline has changed and developed has contributed to the difficulty in understanding present ideas in political geography. In this regard, the present dissertation embarks on “the explanation of the ideas in political geography”, and using a “descriptive-analytical” approach tries to answer the following questions: which “changes” have occurred from the time political geography has been established as an academic discipline and which factors have led to these changes. Political geography has undergone through a route of changes and stability. During 1897-1945, the discussions in political geography were mostly based on “determinism” and were related to conflicts on space, encroaching on resources, and creating vast territories. However, from 1930s, political geography, besides environmental determinism, utilized a regional perspective based on "possibilism ". In this view, political geography was devoted to studying state in its natural environment. During 1945-1960, the “regional perspective” was dominant and political geography was a science for studying politically-organized regions and the dominant idea at that time was studying “state as a political region”. From 1960s to the mid 1970s, “spatial perspective” within the framework of philosophy and the school of logical positivism was dominant, and political geography was considered as a science for “spatial analysis of political phenomena”. Since mid 1970s to the late 1980s, “radical perspective” and “humanist perspective” emerged. Radical ideas based on political actions and reactions investigated spatial power relations in different scales and their influence on the creation of various spatial patterns and political actions and reactions. In humanist thoughts, political geography was considered as a science for studying human action and place became the main subject of political geography. Since the late 1980s, political geography has experienced an intellectual pluralism. The major emphasis of ideas in this era is on two elements of “space” and “power”. Ideas introduced to political geography since the late 1980s originated from “cultural turn”, “new cultural geography” (post-colonialism, poststructuralism, and postmodernism) and “feminist geography” which are collectively called post-modern views. Besides these new-coming ideas, this era witnessed continuity, development and change of pre-existing thoughts and their integration and adaptation with new ones. The findings of this study revealed that political geography has changed with respect to philosophical basis (ontology, epistemology, and methodology). Ontologically, the focus was first on the objective aspect of phenomena, and the reality of a phenomenon was considered materially and independently which had to be discovered. After 1970s, the subjective aspect of phenomena was also taken into account. Epistemologically, political geography has changed from cognition based on inductive and then, deductive reasoning to cognition based on explanation and then, interpretation. Methodologically, political geography has changed from descriptive to positivist methodology, methodologies based on understanding structures, and then, interpretive and discursive methodologies. The intellectual transformations in political geography have been influenced by three variables. The first variable is intellectual-philosophical views dominating the science of geography in particular, and humanity, in general. The existing ideas in political geography have always been a function of ideas in other branches of geography and broadly, humanity, of course with some delay. The second variable is political, economic, and social issues (geopolitical context). Intellectual changes of political geography were not only the result of discipline’s internal dynamics, rather, the ideas have always been response to existing political, economic, and social condition. The third variable was the social and geographical situation of the producers of political geography knowledge. Political geographers changed their roles from agents of state to consultants of the state and then critics of it; also, variety of national, social, gender, and ethnic contexts of the researchers of this discipline broadened its empirical and theoretical domain. Keywords: Political geography, Idea, School, Ontology, Epistemology, Methodology, Viewpoint, Subject, Method.