عنوان پایاننامه
ضرورت و امکان تبیین امر مطلق در فلسفه هگل
- رشته تحصیلی
- فلسفه
- مقطع تحصیلی
- دکتری تخصصی PhD
- محل دفاع
- کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی شماره ثبت: 4604;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 81580;کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی شماره ثبت: 4604;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 81580
- تاریخ دفاع
- ۳۱ شهریور ۱۳۹۵
- دانشجو
- مصطفی زالی
- استاد راهنما
- سیدحمید طالب زاده
- چکیده
- تمامیت فلسفه هگل را میتوان کوششی برای تبیین امر مطلق قلمداد کرد؛ این رساله برآن است که به طور خاص نشان دهد چگونه مسأله محوری فلسفه عصر جدید، یعنی غلبه بر شکاف میان هستی و معرفت به امر مطلق گره میخورد. نخستین گام برای درک این نسبت، داوری پیرامون منازعات فراگیر و زندهای است که حول حقیقت امر مطلق شکل گرفته است و علیرغم تمامی تفاوتهای آن، ذیل دو جریان تفسیری متافیزیکی و غیرمتافیزیکی قرار میگیرد. سویه متافیزیکی، اشارات هگل به مفاهیمی چون ایده مطلق و سوژه همچون جوهر را کوششی برای تبیین مفهوم بنیادی فراگیر میدانند که با اندیشیدن به خویش جهان را تقویم میکند. در مقابل، جریان غیرمتافیزیکی اشارات هگل به این مفاهیم را به معنای خودانگیختگی تام سوژه متناهی برای صورتبندی مفهومی عالم میداند، به گونهای که منظور از امر مطلق، یا کفایت مفهومی و خودانگیخته سوژه متناهی برای صورتبندی متعلقات معرفت و یا نفی ارجاع به شیء فینفسه است. این رساله در بخش نخست خود، با تکیه بر روایت هگل از مسأله محوری فلسفه عصر جدید، نشان میدهد تفاسیرغیرمتافیزیکی از امر مطلق، در صورت نفی ارجاع به شیء فینفسه مشمول انتقاد اصلی هگل به نظام فلسفی کانت یعنی سوبژکتیویسم هستند یا باپذیرش تکافؤ و عینیت مفاهیم سوژه متناهی برای صورتبندی جهان و به طور خاص مطابَقی نفسالامری برای مفهوم ایده مطلقِ علم منطق، ناچار به پذیرش وجود امر مطلق به عنوان حقیقتی هستیشناختی هستند. علاوه بر این، نوع دریافت هگل از ماهیت پروژه کانت به گونهای است که خودآگاهی استعلایی را به عنوانی بنیادی برای تبیین تمام مواقف جزئی عالم شناخته و در پی نفی مشروطیت آن به دادگی شیء فینفسه است؛ در نتیجه امر مطلق به نزد هگل، بسط خودآگاهی استعلایی به عنوان بنیادی هستیشناختی است. در ادامه بخش اول، این مسأله مورد بحث قرار میگیرد که هگل چگونه در کتاب پدیدارشناسی، راهی را برای نفی سوبژکتیویسم کانتی و امکان سخن گفتن از شیء فینفسه در ساحت مفاهیم فراهم نموده است؛ روشی که از یک سو نقادی کانتی را به رسمیت بشناسد و از سوی دیگر از پیش سوبژکتیویسم را در نقادی مفروض نگیرد و به استنتاج ایده مطلق به عنوان بنیاد هستیشناختی پروژه هگل میانجامد. بخش دوم رساله،نخست به بررسی این مسأله میپردازدکه هگل چگونه درعلم منطق میکوشد تا باتکیه برنفی اصل امتناع تناقض،صورتبندی جدیدی ازیک نظام مفهومی ارائه دهد،که دچارمحدودیتهای پیشین درشناخت امرمطلق نباشد؛ در این نوع تبیین، امر مطلق دیگر نه بنیادی پنهان و نامتعین در پس تعینات پدیداری، که به مثابه غایتمندی درونی برای آنها و متمایز از خدای ارسطویی، جوهر اسپینوزایی و شیء فینفسه کانتی خواهد بود. ادامه بخش دوم به تحقق هستیشناختی امر مطلق در دل طبیعت و روح متناهی پرداخته و نشان میدهد که امر مطلق از پیش فعلیت نداشته و با اندیشیدن فعلیت یافته، و متعلقات اندیشه، یعنی جهان را تقویم میکند و به این شیوه مطلق همچون عقل در تضایف با معقول خویش، آن را تقویم کرده و خود نیز تقویم میشود. از این رو مطلق همچون اندیشه خوداندیش ارسطویی است که در مقام عقل در تحقق معقول خویش، به امری غیر از خود وابسته نیست.
- Abstract
- The essence of Hegel’s Philosophy can be regarded as an attempt to explicate “the Absolute”. The specific goal of this dissertation is to shed light on the way that “the Absolute” bridges the gap between knowledge and being as the essence of the fundamental problem of modern philosophy. The first step towards understanding this relation is analyzing the lively and vast discussions on the true nature of “the Absolute”. An analysis of these discussion shows two main streams, the metaphysical, and the non-metaphysical interpretations of the Absolute. The metaphysical interpretation, regards Hegel‘s references to the concepts such as absolute Idea and Subject as Substance, as attempts to explain a fundamental and universal ground, that creates the world by thinking itself. On the other hand, the non-metaphysical interpretation regards Hegel‘s references to these concepts as a metaphorical representations of the total spontaneity of the finite subject in conceptual formulation of the world, such that the intention of ‘’the Absolute’’ is either the conceptual and spontaneous adequacy of finite subject for the formulation of objects, or the rejection of any reference to the thing in itself. The first part of this dissertation uses the Hegel’s view on the relation of the knowledge and being to show that the non-metaphysical interpretations of “the Absolute”, are either prone to the Hegel’s main critique of Kant i.e. Subjectivism by rejection of reference to thing in itself, or should inevitably accept ‘’the Absolute’’ as an ontological entity due to acceptance of the adequacy and objectivity of concepts of finite subject for the formulation of world, especially the objective meaning for the absolute idea. Furthermore, on the Hegel’s understanding of Kant’s project, the transcendental apperception is regarded as a ground for the explanation of the world and it should be not dependent on any affection of thing in itself. Therefore, Hegel’s absolute is the development of apperception as an ontological ground. The first part of the dissertation also discusses Hegel’s argument in Phenomenology of Spirit for rejection of subjectivism and the possibility of the conceptual access to the thing in itself. An approach that, on one hand recognizes the critical project of Kant, and on the other hand, does not presuppose subjectivism and infers the absolute as the ontological ground of Hegel’s project. The second part of this dissertation looks into Hegel’s works in logics, specifically his attempts to propose a new formulation of a conceptual system that does not suffer from the previous metaphysical limitations in understanding ‘’the Absolute’’, based on the principle of contradiction. In this Hegelian approach, ‘’the Absolute’’ is no longer the hidden and undetermined ground for the phenomenal determinations, but is the inner teleology for them, and is distinct from god of Aristotle, substance of Spinoza and the thing in itself of Kant. The second part continues by investigating the ontological realization of ‘’the Absolute’’ within the nature and the finite spirit, and shows that ‘’the Absolute’’ has not the pure and static actuality, but attains actuality through thinking, and constitutes the objects of thinking i.e. the world. In this way, absoluteconstitutes the latter and is constituted, similar to the relation of the subject’s thought in connection with its object. So ‘’the Absolute’’ is similar to Aristotle’s thinking of thinking that does not depend on any other thing as an object of thinking. Keywords: The Absolute, self-consciousness, dialectical, transcendental, thinking of thinking, contradiction