عنوان پایان‌نامه

سنجش منابع تاریخی شاهنامه در باره پادشاهی خسرو انوشیروان



    دانشجو در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "سنجش منابع تاریخی شاهنامه در باره پادشاهی خسرو انوشیروان" را دفاع نموده است.


    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی شماره ثبت: 4367;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 75172
    تاریخ دفاع
    ۲۷ بهمن ۱۳۹۴
    دانشجو
    فرزین غفوری
    استاد راهنما
    روزبه زرین کوب

    مطالعات اولیه در رساله کارشناسی ارشد نگارنده، نشان‌دهند ارزش و اهمیت گزارش شاهنامه دربار پادشاهی خسروانوشیروان بود، از این رو این فرضی جدی مطرح شد که فردوسی به منبع خاصی (احتمالاًً کتاب الکارنامج فی سیره انوشروان) دسترسی داشته و افزون بر استفاده از شاهنامه ابومنصوری، با استفاده از آن نیز شرح پادشاهی خسروانوشیروان را در شاهنامه تکمیل کرده است. مطالعه تطبیقی منابع در فصلهای بخش یکم این رساله نشان می‌دهد که گزارش فردوسی از پادشاهی خسروانوشیروان در میان منابع اوایل دوره اسلامی بسیار با ارزش است. در آغاز مطالعه انتقادی منابع در بخش دوم، نتایج بخش یکم مرور و دو نتیجه جدید از برایند آنها استنباط شده است؛ نخست اینکه برخی گزارشهای شاهنامه از این دوره، به‌ویژه در شرح جنگهای خسروانوشیروان، بهترین گزارش در میان منابع اوایل دوره اسلامی است، دوم اینکه، در کنار شاهنامه، سه متن دیگر نیز حاوی گزارشهای منحصربه‌فردی از این دوره هستند: نهایه الارب، اخبارالطوال و تجارب‌الامم. در فصل یازدهم، اجماعی که در طول بیش از یکصد سال اخیر بر سر شاهنامه ابومنصوری به عنوان منبع اساس و مشترک فردوسی و ثعالبی شکل گرفته، مرور شده است. افزون بر آن، برخی چالشهای اخیر در این باره مطرح گردیده و ضمن رد آنها، این رساله اجماع یادشده را تأیید و تحکیم کرده است. در فصل دوازدهم، به منبع مشترک نهایه الارب و اخبارالطوال اشاره شده که سیرالملوکی بود که در دربار خلفای عباسی نگهداری می‌شد و به نوبه خود درباره تاریخ ایران از آثار ابن‌مقفع، به‌ویژه سیرالملوک او، استفاده کرده بود. در فصل سیزدهم بحث با اشاره به تفاوت دو سبک ادبی (ژانر) در ادبیات ایران پیش از اسلام و تداوم آن در اوایل دوره اسلامی پی گرفته و نشان داده شده که سبک تاجنامه‌ها (بیشتر سیاسی) از سبک کارنامه‌ها (بیشتر تاریخی) قطعاً متفاوت بوده است، بنابراین پیش‌فرض معاصری که دو عنوان التاج فی سیره انوشروان و الکارنامج فی سیره انوشروان را (هر دو یاد شده در الفهرست ابن‌ندیم) اشاره به یک کتاب دانسته بود، نادرست است. از سوی دیگر، همچنان که برای نمونه در گزارش ناقص شورش انوشزاد در نهایه الارب و اخبارالطوال و گزارش کامل آن در شاهنامه نمایان شد، شواهد و دلایل متعددی ارائه شده است که منبع شاهنامه کتاب الکارنامج بوده و منبع نهایه الارب و اخبارالطوال با واسطه سیرالملوک دربار خلفا، کتاب التاج بوده که ابن‌ندیم بر تعلّق آن به ابن‌مقفع به عنوان مترجمش تأکید کرده است. بنابراین منبع مسکویه در نقل خودزندگینامه سیاسی خسروانوشیروان نه التاج بوده نه الکارنامج، بلکه احتمالاً کتاب انوشروان بوده که سومین اطلاع کتابشناختی ابن‌ندیم دربار? پادشاهی خسروانوشیروان است و بسیاری از پژوهشگران در گمانه‌زنی درباره منبع پیش روی مسکویه (در نقل و احتمالاً ترجمه این خودزندگینامه از پهلوی به عربی در تجارب‌الامم) از آن غفلت کرده بودند. سرانجام در فصل چهاردهم، تلاقی دو مطالعه جداگانه و تأیید متقابل نتایج این رساله و نظریه ریاحی درباره مراحل تدوین شاهنامه به بحث گذاشته شده است. کلیدواژه: شاهنامه، فردوسی، دوره ساسانی، خسروانوشیروان، تاریخنگاری، مطالعه تطبیقی‌، مطالعه انتقادی، کارنامه‌ها، تاجنامه‌ها.
    Abstract
    Primary studies in my M. A. dissertation indicated value and importance of Shahnameh’s account of the reign of Khosrow Anoshiravn, hence a hypothesis was propounded seriously that Ferdowsi, beyond Shahnameh Abomansori, had access to a unique source by which completed his account of this period in Shahnameh, perhaps it had been al- Karnamaj fi Sirat-e Anoshervan mentioned by ebn al-Nad?m in al-Fehrest. The comparative study in part one indicates that among early Islamic sources, Ferdowsi’s account of this period is a valuable source. In the beginning of critical study in part two, in chapter ten, conclusions of part one are reviewed and two new conclusions have been drawn; first, some Ferdowsi’s accounts of this period are incomparable, especially in reporting of the wars, and second, we could find unique accounts in three other sources as well: Neh?yat al-Arab, Akhb?r al-Tew?l and Tajareb al-Omam. In chapter eleven, the consensus on Sh?hn?meh Ab?mans?r? as a common basic source of Ferdowsi and Tha‘?labi, built during over the recent one hundred years, has been reviewed. Besides some recent challenges to it have been rejected and the thesis confirms and strengthens the consensus. Chapter twelve puts forward the idea that common source of Neh?yat al-Arab and Akhb?r alTew?l was a s?yar al-mol?k that was preserved in the court of Abbasid caliphate, and in turn, the unknown author(s) of this book had extracted history of Iran from ebn al-Moghaffa‘’s works, especially his s?yar al-mol?k. Chapter thirteen indicates that in pre-Islamic Persian literature and its continuity in early Islamic period, there was a major difference between genre of T?jn?mehs (most politically) and genre of K?rn?mehs (most historically), thus the contemporary presumption that two titles of al-T?j f? S?rat-e An?sherv?n and al-K?rn?maj f? S?rat-e An?sherv?n (both mentioned by ebn al-Nad?m in al-Fehrest) refer to one book, is incorrect. On the other hand, as we can see in the complete account of An?shz?d’s revolt in Sh?hn?meh, and the incomplete one in Neh?yat al-Arab and Akhb?r al-Tew?l, many indications and reasons are presented that show the unique source of Sh?hn?meh about this period had been al-K?rn?maj and caliphs’ s?yar al-mol?k (common source of Neh?yat al-Arab and Akhb?r al-Tew?l) had extracted details of the revolt from al-T?j that ebn al-Nad?m emphasizes its belonging to ebn alMoghaffa‘ as its translator. Therefore unique source of Meskavayh in the citation of the political autobiography of An?sh?rav?n had not been al-T?j or al-K?rn?maj, but the book in question had been probably Ket?b-e An?sherv?n, the third bibliographic information about the reign of Khosrow An?sh?rav?n in al-Fehrest, that was neglected by many researchers in surmising of Meskavayh’s old source in the citation of the political autobiography (and perhaps translating it from Pahlavi to Arabic) in Taj?reb al-Omam. Finally, it is argued in chapter fourteen that there is a confluence of two separate studies and a mutual confirmation of conclusions of this thesis and Riyahi’s theory about phases of composing of Sh?hn?meh.