عنوان پایان‌نامه

تبیین الگوی مصرفی کالاهای خوراکی خانوارهای شهری و روستایی به تفکیک استان ها در ایران



    دانشجو در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "تبیین الگوی مصرفی کالاهای خوراکی خانوارهای شهری و روستایی به تفکیک استان ها در ایران" را دفاع نموده است.


    محل دفاع
    کتابخانه مرکزی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی شماره ثبت: 7466;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 82223;کتابخانه مرکزی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی شماره ثبت: 7466;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 82223
    تاریخ دفاع
    ۳۱ شهریور ۱۳۹۵
    دانشجو
    مریم شکوهی
    استاد راهنما
    حبیب اله سلامی

    هدف اصلی مطالعه حاضر تعیین الگوهای مصرف کالاهای خوراکی خانوارهای شهری و روستایی ایران با استفاده از نظریه تقاضا می باشد. برای دستیای به این هدف، داده های مقدار و قیمت برای 67 کالای خوراکی، درآمد و خصوصیات دموگرافیک مصرف کنندگان از پرسشنامه های مرکزآمار ایران برای سال های 1369 تا 1391 استخراج شد. برای اطمینان از مناسب بودن این داده ها در تبیین الگوی مصرفی کالاهای خوراکی، ابتدا تغییر ساختاری در ترجیحات مصرف کنندگان شهری به تفکیک استان ها با استفاده از اصل تعمیم یافته ترجیحات آشکار شده آزمون شد. علاوه براین، امکان تجمیع کالاها، مناطق جغرافیایی و مصرف کنندگان با بهره گیری از رویکرد ناپارامتریک در چارچوب نظریه کالای مرکب تعمیم یافته با روش های آزمون لوبل، بن فرونی، سیمز، هاچبرگ و هولم بررسی گردید فرضیه تفکیک پذیری برای گروهبندی کالاهای خوراکی در سه سطح و مناطق جغرافیایی در 8 منطقه مصرفی با رویکرد پارامتریک و با بهر گیری از الگوهای تقاضای GODDS، Rotterdam، FDLAIDS، CBS، NBRآزمون شد. علاوه براین، خطای تجمیع مصرف کنندگان کالاهای خوراکی در مناطق شهری ارزیابی شد. در نهایت به منظور انتخاب فرم برتر تابع تقاضا، فرم های تابعی تقاضای ایستا و پویا برآورد و مورد مقایسه قرار گرفته و لزوم در نظر گرفتن متغییرهای دموگرافیک در الگوی تقاضا بررسی گردید. سرانجام، برابری پارامترهای بدست آمده از الگوی تقاضای شهری و روستایی با استفاده از آزمون چاو بررسی شد. نتایج آزمون تغییر ساختاری در ترجیحات مصرف کنندگان نشان می دهد که داده های مصرفی قابلیت استفاده در تبیین الگوی تقاضا را دارا می باشند. نتایج آزمون ناپارامتریک تجمیع کالاها حاکی از آن است که 67 کالای خوراکی را می توان در 10 گروه کالایی قرار داد گرچه با روش لوبل که تنها شرط لازم را بررسی می کند این گرووهبندی تایید نمی شود. با استناد به آزمون یاد شده امکان تجمیع سازگار 10 کالای خوراکی به یک گروه کالایی نیز وجود دارد. نتایج تجمیع ناپارامتریک منطقه ای نیز گروهبندی استان های کشوررا به هشت منطقه مصرفی و تجمیع این 8 منطقه را به یک منطقه نیز تایید می کند. نتایج آزمون پارامتریک تفکیک پذیری کالاها نشان می دهد که 10 گروه کالای خوراکی مشخص شده باید در تبیین الگوی تقاضای مصرف کنندگان در قالب یک سیستم تقاضا در کنار هم دیده شود و نمی توان برای هر گروه بدون توجه به سایر گروها تقاضای جداگانه برآورد نمود. استفاده از فرم های مختلف تقاضا نیز این نتیجه را تغییر نمی دهد. از نظر تفکیک پذیری مناطق، نتایج آزمون حاکی از آن است که مناطق از یکدیگر تفکیک پذیر نیستند بلکه تقاضا برای هر منطقه باید در کنار تقاضا برای سایر مناطق دیده شود و ارتباط مکانی در مصرف تایید می شود. نتایج مربوط به تجمیع خانوارها بیانگر آن است که چنین تجمیعی موجب بروز خطا در پارامترهای برآورده شده الگوی تقاضا می شود. نتایج تعیین فرم برتر تقاضا نشان می دهد اولا فرم های تابعی تقاضای پویا بر فرم ایستا برتری دارند، ثانیا از میان فرم های تابعی پویا فرم تقاضای پویای تعمیم¬یافته (GD/AIDS) مناسب ترین می باشد. علاوه براین، لحاظ نمودن متغییرهای دموگرافیک در این الگو معنی دار است و بر مقادیر کشش ها اثرگذار می باشد. در نهایت، نتایج حاکی از آن است که رفتار مصرفی خانوارهای روستایی از نظر آماری تفاوت معناداری با خانوارهای شهری ندارد و می توان نتایج بدست آمده برای خانوارهای شهری را به خانوارهای روستایی نیز تعمیم داد.
    Abstract
    The main aim of this research is to determine food consumption patterns of urban and rural households in provinces of Iran by applying the demand theory for 1990 to 2012 years. To achieve this objective, quantities and prices data for 67 food items, income and demographic characteristics have been extracted from expenditures and income of urban and rural households’ questionnaires of statistical center of Iran. The generalized Axioms of Revealed Preference (GARP) for demand data of 67 food items is used to find the structural change in consumer preferences. The results shows that structural changes in consumer preferences have not happened. Therefore, the collected data is based on a reliable and well-behaved utility function that can be used to estimate demand functions using parametric methods.After the structural change test, the possibility of consistent aggregation among food items, geographical areas and individuals based on economic theories are tested. Generalized Composite Commodity theory test (GCCT) is used for the aggregation of food items. Two levels of aggregation has been considered. The first level of aggregation aims to find out whether the proposed grouping of Statistical Center of Iran, putting the 67 food items in 10 group is consistent with GCCT? The second level of aggregation aims to find out whether the 10 main groups of food items can also be aggregated and treated as a food group?The results show that, according to the testing procedure proposed by Lewbel, the 67 food items cannot be put in 10 groups. However, based on Bonferroni, Simes, Holm and Hochburg methods, the 10 food item groups can be put in one group. The aggregation of geographic areas is analyzed by using the GCCT, in order to examine Nutrition and Food Research Institute grouping of the 24 provinces of Iran into 8 geographical groups. Then the possibility of putting eight geographic regions in a group is analyzed. Also, the possibility of aggregating 24 provinces of Iran and putting them in a group known as the Provincial group is tested. The results show that grouping 24 provinces into eight geographic regions is justified based on GCCT. Also, eight geographic regions can be put in a group. The aggregation of 24 provinces and putting them in one group is consistent with GCCT. The separability test is used for grouping food items in the three levels of aggregation. In the first level of aggregation, the 10 groups of food items have been defined by various utility trees. In The second level of aggregation, some of basic food items are divided into two sub-groups. In the third level of aggregation, 10 main food items groups are divided into 17 food items groups. Then, seperability restrictions in each aggregation level, in terms of GODDS, Rotterdam, FDLAIDS, CBS, NBR demand models are tested using the Wald statistic in urban areas of the country. The results show that one must consider the demands for all types of food items simultaneously. Also, separability results are noninvariant to functional forms and aggregation levels. By using separability test, grouping provinces by the Institute of Nutrition and Food is also examined. The results show that eight geographical areas cannot be separated. This means that in each region contains information that can help to estimate the demand for food items in other regions. After testing the aggregation and grouping of food items and geography area, the aggregation bias test of consumers is conducted in urban areas. The results show that if the aggregation data are used for estimation of the households' demand for food items rather than individual data leads to bias in the estimated parameters, and these parameters cannot be trusted. Consequently, in order to choose the best functional form of demand, dynamic and static functional forms have been estimated and compared. The results show that dynamic functional forms of demand are superior to static functional forms and among dynamic functional forms, Generalized Dynamic Almost Ideal Demand System (GD/AIDS) is more appropriate compared to other dynamic functional forms because of more flexibility. Then, structural changes in urban consumers’preferences for years 1992, 2002 and 2012 were tested using the best functional form of demand (GD/AIDS) has been conducted. The results show that statistically, there is no significant difference between the estimated parameters in 1992 with those in years 2002 and 2012.Thus, the best functional form estimated by incorporating demographic characteristics and without them for 2012 and their results are compared. The demographic variables include household size, age composition and characteristics of head holder such as age, gender, education and occupation. The results show that parameters are derived from estimates of GD/AIDS model with and without the incorporation of demographic characteristics are not the same. Finally, the rural households' consumption behavior is compared with urban households’ consumption behavior. For this purpose, equality of parameters between the urban and rural demand patterns are investigated using the Chow test. The results show that statistically, there is no significant difference between rural and urban households' consumption behavior and the results of urban households can be generalized to rural households.