عنوان پایان‌نامه

مطالعه مقدماتی ارزیابی داروی Setarudبه تنهایی وهمراه داروی(Glucantim( Meglumine antimoniate در درمان لیشمانیاز احشایی تجربی سگها



    دانشجو در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۹۲ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "مطالعه مقدماتی ارزیابی داروی Setarudبه تنهایی وهمراه داروی(Glucantim( Meglumine antimoniate در درمان لیشمانیاز احشایی تجربی سگها" را دفاع نموده است.


    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده دامپزشکی شماره ثبت: 547 ت;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 61439;کتابخانه دانشکده دامپزشکی - مخزن مرد آباد شماره ثبت: 547 ت
    تاریخ دفاع
    ۲۶ شهریور ۱۳۹۲

    بر اساس آمار رسمی سازمان بهداشت جهانی، بیماری لیشمانیاز احشایی یکی از خطرناکترین بیماریهای مشترک با منشاء انگلی در انسان و حیوانات اهلی و وحشی می باشد که در کشورهای در حال توسعه منجر به مرگ و میر زیادی می شود و سالانه این میزان روند رو به رشدی را به خود اختصاص داده است. سگهای آلوده مخزن اصلی این بیماری می باشند و در اکثر کشورها نقش مهمی را در انتقال این بیماری به انسان ایفا می کنند. با گذشت بیش از نیم قرن، علیرغم معایب فراوان، همچنان ترکیبات آنتیموان به عنوان درمان اصلی لیشمانیاز احشایی و پوستی در انسان و سگ مطرح می باشد. از این معایب می توان به دوره های طولانی مدت درمان، هزینه نسبتا بالا، عوارض جانبی گسترده این ترکیبات و از همه مهمتر ایجاد مقاومت انگلی به این ترکیبات سنتی اشاره کرد. در حقیقت تاکنون هیچگونه درمان قطعی برای این بیماری عنوان نشده است و امکان عود مجدد آلودگی پس از اتمام دوره درمان وجود دارد و به همین دلیل تلاشهای فراوانی جهت دستیابی به ترکیبی با توانایی درمان قطعی این بیماری از گذشته ادامه دارد. امروزه به دلیل عوارض جانبی گسترده و اثربخشی نامطلوب ترکیبات صناعی، توجه بسیار زیادی به استفاده از ترکیبات طبیعی و یا گیاهی جهت درمان بیماری های مختلف معطوف گشته است. یکی از این ترکیبات گیاهی جدید و تولید داخل کشور داروی ستارود می باشد. این داروی گیاهی حاوی عصاره تاناستوم ولگاره (تانسی یا مینای وحشی)، روزا کانینا (نسترن کوهی)، اورتیکا دیوکا (گزنه) به همراه عنصر سلنیوم است که براساس مطالعات گوناگون توانایی تقویت سیستم ایمنی را دارا می باشد. این مطالعه به منظور ارزیابی مقدماتی داروی ستارود به تنهایی و همراه با ترکیبات پنج ظرفیتی آنتیموان (گلوکانتیم) در درمان لیشمانیاز احشایی تجربی سگ صورت پذیرفت. بیست قلاده سگ با نژاد مخلوط و در محدوده سنی یک تا چهار سال برای این کارآزمایی انتخاب شد. پس از یک دوره یک ماهه جهت ارزیابی سلامت و حصول اطمینان از عدم آلودگی این سگها با استفاده از آزمایشات سرولوژی، 16 قلاده به وسیله تزریق داخل وریدی سوسپانسیون عصاره طحال یک سگ مبتلا به مرحله حاد عفونت حامل آماستیگوت انگل (چهار میلی لیتر به ازاء هر سگ)، که از منطقه مشکین شهر استان اردبیل به دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران انتقال یافت، آلوده گردیدند. تمامی حیوانات آلوده شده طی 60 الی 120 روز پس از تلقیح انگل علائم بالینی بیماری را نشان داده و از نظر سرولوژی توسط آزمایش آگلوتیناسیون مستقیم مثبت شده بودند و در نهایت ارزیابی گسترش نمونه های بیوپسی مغز استخوان جهت تائید آلودگی انجام گرفت. حیوانات آلوده به صورت تصادفی به چهار گروه مساوی (چهار قلاده در هر گروه) تقسیم شدند. چهار قلاده سگ باقیمانده نیز به عنوان گروه شاهد منفی که عاری از آلودگی بودند و هیچگونه درمانی روی آنها صورت نمی گرفت، انتخاب شدند. پس از تائید تثبیت آلودگی با استفاده از ارزیابی گسترش مغز استخوان (روز 120 پس از تلقیح آلودگی) دوره درمان آغاز شد که مشخصات گروه های تحت مداخله به شرح ذیل بودند: 1- گروه شاهد منفی شامل حیوانات سالم و بدون درمان بودند. 2- گروه گلوکانتیم (100 میلی گرم به ازاء هر کیلوگرم وزن بدن، داخل عضله، روزانه به مدت 30 روز). 3- گلوکانتیم (با همان دزاژ ذکر شده) توام با داروی گیاهی ستارود (دو میلی گرم به ازاء هر کیلوگرم وزن بدن، تزریق داخل وریدی به همراه سرم دکستروز 5 % در طول یک ساعت، یک روز درمیان به مدت یک ماه و براساس توصیه شرکت تولید کننده این دارو). 4- گروه ستارود (با همان دزاژ ذکر شده). 5- گروه شاهد مثبت که به صورت روزانه، عضلانی و به مدت یک ماه نرمال سالین دریافت می کردند. به منظور پیگیری روند بیماری و تاثیر روشهای درمانی، همه حیوانات به وسیله معاینات بالینی، آزمایشات هماتولوژی، آزمایشات بیوشیمیایی، ارزیابی های سرولوژی با استفاده از آزمایش آگلوتیناسیون مستقیم، ارزیابی های تغییرات اندازه طحال با استفاده از اولتراسونوگرافی و جمع آوری سرم خون جهت ارزیابی تغییرات برخی سایتوکاین با استفاده از روش دقیق EliSpot و کشت سلولی به روش MTT، در روزهای 30، 60 و 90 پس از خاتمه دوره درمان تحت کنترل قرار گرفتند. سه ماه پس از خاتمه دوره درمان، همه حیوانات بیهوش شده و با استفاده از روش لاپاروسکوپی، جهت ارزیابی آزمایشات انگل شناسی و هیستوپاتولوژی نمونه هایی از طحال و کبد آنها اخذ گردید. در نهایت جهت جلوگیری از انتشار بیماری کلیه لاشه ها به صورت اصولی معدوم گردیدند. ارزیابی های مذکور نشاندهنده نتایج متفاوتی در گروه های تحت مداخله بودند به صورتی که در گروه تحت درمان با گلوکانتیم، 60 روز پس از درمان بهبود علائم بالینی مشاهده شد در صورتیکه در گروه درمان ترکیبی (گلوکانتیم و ستارود)، 30 روز پس از درمان بهبود علائم بالینی حاصل شد و تا انتهای دوره ارزیابی، عود مجدد علائم بالینی گزارش نشد. اگرچه در سگ های تحت درمان با داروی ستارود عوارض جانبی ناشی از تجویز این دارو دیده نشد و با استفاده از ارزیابی های اولتراسونوگرافی اندازه طحال نسبت به دوره قبل از درمان روند متغیری داشت ولی تغییرات قابل توجهی در بهبودی علائم بالینی بیماری لیشمانیاز احشایی و حذف انگل گزارش نشد. براساس نتایج آزمایشات ایمونولوژی، 60 روز پس از اتمام دوره درمان مقادیر کمی اینترفرون گاما و اینترلوکین 2 در گروه های تحت درمان با داروی گلوکانتیم و گروه درمان ترکیبی سیر صعودی را از خود نشان داد و توانایی تحریک تزاید سلولی ناشی از داروی ستارود نیز با استفاده از آزمایش MTT به اثبات رسید. سه ماه پس از اتمام دوره درمان، نمونه های بیوپسی طحال یکی از سگهای تحت درمان با داروی گلوکانتیم و نیز یکی از سگهای تحت درمان ترکیبی، از لحاظ حضور آماستیگوت های انگل منفی گزارش شد. اگرچه تفاوتهای ژنتیکی میزبان در بهبود و یا عدم بهبود بالینی میزبان آلوده نقش دارد ولی با توجه به ارزیابی های جامع به عمل آمده در این کارآزمایی بالینی، می توان گفت که درمان ترکیبی گلوکانتیم به همراه ستارود اثربخشی بهتری داشته و این مطالعه مقدماتی گامی در جهت طراحی و اجرای سایر مطالعات تکمیلی به منظور درمان بیماری لیشمانیاز در انسان و حیوانات می باشد.
    Abstract
    WHO has declared leishmaniasis as one of most serious parasitic diseases and a public health problem in many countries worldwide. It is responsible for high morbidity and mortality in developing countries and the number of human cases have increased during the past decade. On the other hand, dogs are the principle reservoirs for L. infantum, the causative agent of visceral leishmaniasis (VL) in most countries, and play an important role in the transmission to human being. Over 50 years, pentavalent antimonials have remained the mainstay compounds used for treating both human visceral leishmaniasis (HVL) and CVL in most parts of the world. Although there are many agents for treatment of infected dogs such as amphotericin B, antimonials, aminosidine and allopurinol, definitive curative treatment is not exist. Virtually no treatment will completely eliminate parasites from the infected animal, and even if temporary clinical improvement is achieved a relapse is to be expected weeks to years after drug withdrawal. Many in-vitro & in-vivo studies and experimental/clinical trials have confirmed the immune-chemotherapy cohort's advantages Herbs are potential sources for anti-protozoan drugs. The biological activity of herbal crude extracts comes from alkaloids, flavonoids, phenylpropanoids, steroids and terpenoids in Aloeaceae family, Annonaceae family, Apocynaceae family & etc. In the literature, there are many works by researchers and research institutes around the world to discover natural compounds with anti-Leishmania activities. In this regard, IMOD is a herbal mixture of Rosa canina, Urtica dioica, and Tanacetum vulgare in addition to selenium. IMOD has been patented in Europe for its potential in decreasing oxidative stress, reduction of tumor necrosis factor activity, improving T helper lymphocytes in HIV positive patients, effectiveness in experimental models of immunoinflammatory-based diseases and reduction of patient’s mortality rate in intensive care unit (ICU) without any mutagenic and genotoxic effects. Although in recent years many research programs have been focused on anti-Leishmania agents but most of these regimens had limitations such as toxicity, cost, long-term therapy, availability, adverse effects and developing parasite resistance. Therefore, identifying a safe and effective alternative treatment for CVL is the main goal of this preliminary trial. Twenty healthy mongrel dogs (males and females) aging from 1 to 4 years were selected for this trial and infected with Iranian strain of L. Infantum amastigotes. Dogs were randomly divided into five groups with four animals each and were treated using the following protocols: Group I: negative control as an environment control and did not receive any injection; Group II: received Glucantime® (Sanofi Aventis pharmaceutical Co., France) 100 mg/kg/day, for 30 days consecutively; Group III: received Glucantime® in the same dosage as group II plus infusion of IMOD (Rose Pharmed Biotechnology Co., Tehran, Iran), 2 mg/kg with 100 ml DW 5% over 1 hour, every other day for one month (based on manufacturer recommendation); (d) Group IV: received infusion of IMOD in the same dosage as group III; Group V: positive control which received sterile normal saline. Animals were monitored regularly by clinical examination, hematological and serological tests on days 30, 60, 90 and 120 after the inoculation. For confirmation of parasite establishment and subsequent Leishmania infection, bone marrow punctures were done. The mentioned samples underwent Giemsa staining followed by light microscope observation for parasite detection. Treatment protocols were instituted 120 days after inoculation and confirming Leishmania infection. The animals were clinically examined each day for monitoring any complications during the treatment period. Clinical signs associated with CVL were evaluated and monitored at monthly intervals up to 90 days after the end of treatment. A complete blood cell count and biochemistry profile (liver, kidney and electrolytes) were done for all dogs. DAT was done and anti-Leishmania antibody titers were considered positive at ?1:320. For evaluating the spleen size, ultrasonography was performed before and after treatment periods. Cell proliferation and Th1-/Th2-type cytokines were measured in peripheral blood mononuclear cell (PBMC) by cell proliferation kit I (MTT) and enzyme-linked immunospot (ELISpot) assays, respectively. At the end of the experiment, all the animals were anesthetized and spleen biopsies were obtained for parasitological and immunological evaluation. Using an i.v. overdose of barbiturate, they were euthanized and necropsied. Liver and spleen samples of all dogs were taken for histopathological evaluation. Comparing with control groups (I&V), immune-chemotherapy group (Glucantime® plus IMOD) showed significantly higher efficacy in resolving the clinical signs and hematobiochemistry factors. In conclusion, these experimental data suggest that administration of IMOD in combination with conventional treatment reduce the developing of clinical signs in shorter period and improved the quality of patients’ life. But the relatively low number of animals in each studied groups, short follow-up period and the possible presence of other differences such as individual characteristics make these data insufficient to draw any conclusion regarding the curative effect of IMOD in this disease. For confirmation of these data, more clinical and/or experimental studies and extending follow-up period after treatment with using Real-time PCR are recommended.