عنوان پایاننامه
مسئله وراز از دیدگاه گابریل مارسل
- رشته تحصیلی
- فلسفه
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 37777;کتابخانه پردیس قم شماره ثبت: 02
- تاریخ دفاع
- ۰۴ مهر ۱۳۸۶
- دانشجو
- سمیرا امیدی
- استاد راهنما
- رضا برنجکار
- چکیده
- این پایان نامه کوششی است در راستای ایضاح میراث اصلی فلسفی مارسل یعنی " تمایز راز و مسئله" واستلزامات و پیامدهای معرفت شناسانه آن.این تمایز و طرفینش را میتوان شاهرگهای تفکر فلسفی مارسل دانست ،چرا که با همه مباحث وی، مستقیم یا غیر مستقیم، مرتبط می شوند . برای مثال مسئله با داشتن و راز با بودن ، مسئله با تفکر اولیه و رازباتفکر ثانویه، مسئله با معرفت علمی و راز با معرفت فلسفی پیوند می یابند. اما آنچه در این تمایز هم و غم مارسل را به خود معطوف کرده همانا آموزه " راز " اوست. شایدبتوان گفت غرض مارسل، از به میان کشیدن این تمایز و سخن راندن از مسئله، اشاره کردن به راز و نقش مهم آن در شکل گیری تفکر فلسفی اش است. مارسل با آموزه راز این جسارت و قدرت را پیدا می کند که مرزهای عینیت علوم تجربی و بشری را درهم شکند و به ماورای آنها سیر کند. اما نباید پنداشت که چون راز ورای مرزهای آفاقی و عینی علوم تجربی است ، غیر قابل شناخت است ، بالعکس از نظر مارسل " آموزه راز " راهی جهت شناخت و معرفت می گشاید که استدلال فکری و تفکر عقلانی، آن را پنهان داشته بود . به عقیده او در مواجهه با راز ، در اولین گام باید آن را " شهود " کرد ، بعبارت دیگر ، معرفت به راز ، مبتنی بر شهودی است که درابتدا به نحو مبهم و به تدریج به درک می شود. اما " شهود " به تنهایی ابزار کافی و وافی فلسفی ، برای شناخت راز ، نیست یا حداقل بنظرمارسل چنین می نماید و از همین روست که در گام بعدی باید درراز مشارکت کرد. به عقیده وی رازها را باید تجربه نمود و به آنها مبتلا شد ، همین تجربه نمودن راز و در بند آن شدن ، ترجمانی است از مشارکت. اما از نظر مارسل ، راز یک مفهوم صرفا ذهنی که هیچ ما بازاء ومصداقی در خارج نداشته باشد نیست. بلکه به عقیده او موضوعاتی چون هستی، شر و اختیار که در فلسفه از آنها سخن به میان می آید و نیز تجارب انضمامی چون امید ، عشق ووفا، جملگی از مصادیق "راز " هستند. فاعل شناسایی نمی تواند از منظری عینی و ابژکتیو به رازها بپردازد ، زیرا خود در بند آنهاست، اما اگر گمان کنیم که تمایز راز و مسئله حرفهای من در آوردی مارسل برای وقت گذرانی فلسفی است ، سخت در اشتباهیم ، وی این تفکیک را به منزله دریچه ای می نگرد که از آن طریق ، می توان به نقد اجتماع و فرهنگ غرب پرداخت. از نظر مارسل ، این جهان در هم شکسته کارکردمحور و تکنیک زده به مثابه دامی است که انسان و انسانیت در آن اسیر گشته و تنها راه رهایی از آن، تقرب جستن به " راز " می باشد. به همین دلیل ، مارسل شور واشتیاقی وصف ناپذیر برای توضیح و تفهیم مفهوم " راز " دارد . شاید اوآموزه "راز" را نور باریکه ای می دیدکه در ورطه ی قرن تیرگی ها می توانست روزنه ای هر چند کوچک به سوی فضای معنوی و رستگاری بگشاید.
- Abstract
- It thesis effort due illumination marcel`s philosophical vital legacy, means “the distinction between mystery and problem “ and its epistemological outgrowths and necessities . know can it distinction and its entente marcel`s philosophical thinking lifelines because with whole his discourses, direct or indirect, connected . for example problem with having and mystery with being, problem with primary reflection and mystery scientific knowledge and mystery with philosophic knowledge interrelated. But whatever into distinction self dominated marcel`s obsession surely his doctrine of mystery. Perhaps talk can that marcel`s purpose from field it distinction and speak from problem, notice to mystery and it`s main role to formation it`s philosophical thinking. Marcel with doctrine of mystery find impertinence and power that overwhelm human and empirical sciences objectivity frontiers and to circulates those`s behind. But incorrect if imagine that since mystery beyond empirical sciences concrete and objectivity frontiers, unknowable, vice versa, for marcel, doctrine of mystery opening course for sake cognition and knowledge that hide it mental reasoning and intellectuall thinking. Encountering with mystery, according him, at first step, must it intuition namely, knowledge to mystery, consist in intuition that initially somehow vague and gradually understand. But alone intuition isn`t, or at least amen for marcel, philosophical sufficient and enough devices. Ipso facto, at next step,must participation in mystery. Mysteries must experience, according him, and it`s infection. Same experiences of mystery and it`s slavery interpretation of participation. But mystery, for marcel, isn`t purely mental concept that lack instance at outside rather, according him, philosophical subject martters like being, evil and authority and too concrete experiences like hope, love and fidelity wholw from mysteries and subject can`t review to mysteries from concrete and objective prospect because own its salvery. But incorrect if think that distinction between mystery and problem marcel,s arbitrary speaking for philosophical pastime. He view it distinction tantamount prick that can from it path can to criticism western culture and community. The technological and functionalized broken world tantamount snare that captive it on human and humanity and course alone freedom of it, approach mystery. Marcel, ipso facto, indescrible edge for explanation and understanding concept of mystery. He doctrine of mystery, perhaps, ribbon light lookes that at abysmal blackness century can opening small however chinck to ward salvation and spiritual space.