عنوان پایاننامه
دریفوس و نقد فلسفی هوش مصنوعی
- رشته تحصیلی
- فلسفه
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی شماره ثبت: 2012;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 60857
- تاریخ دفاع
- ۳۱ شهریور ۱۳۹۲
- دانشجو
- محمدحسین محمدعلی خلج
- استاد راهنما
- محمود خاتمی
- چکیده
- در این پایان نامه چهار تعریف از هوش مصنوعی بیان میگردد و نشان داده میشود که هر یک از این تعاریف از یک نظرگاه صورت پذیرفته است و برای نقد فلسفی هوش مصنوعی به جای این تعاریف باید به سراغ تاریخ آن رفت. پیش از روایت تاریخ هوش مصنوعی هفت تراز پرسش در هوش مصنوعی از هم تفکیک میگردد که پنج تراز آن فلسفی است. از این پنج تراز، سه تراز نقادیِ درجه دوم، تراز معرفتشناسانه و تراز فلسفه ذهنی در متن اصلی و تراز فلسفه تکنولوژی در ضمیم? 4 مورد بررسی قرار میگیرد. در ادامه تاریخ فلسفی هوش مصنوعی به چهار دوره تقسیم میشود. در دور? نخست سامانههای نمادهای فیزیکی الگوی ماشین اندیشنده به شمار میرفت. سه جریان محاسبهگرایانه، کارکردگرایانه و بازنمودگرایانه، پشتوان? فلسفی پارادایم مبتنی بر سامانههای نمادهای فیزیکی را فراهم میآورد. بر اساس این سه رویکرد تفکر همان پردازشگری اطلاعات و ذهن ماشین تورینگ است. دریفوس چهار فرض زیستشناسانه، روانشناسانه، معرفتشناسانه و هستیشناسانه را مبانی پاردایم نمادی میداند و با نقد هر یک جایگزینهایی را برایشان ارائه میدهد. دور? دوم با پیدایش سامانههای خبره آغاز شد که در آن هوشمندی در حوزههای تخصصی و با گذر به جهان میکرو پیجویی گشت. دریفوس با پدیدارشناسی پنج مرحل? رسیدن انسان به درج? خبرگی نشان میدهد که رایانهها از مرحل? نخست به بعد نمیتوانند بالا بیایند. در دور? سوم بازگشتی به پارادایم پیوندگرا صورت میپذیرد که به موجب آن بازنمایی اتمیک کنار گذاشته میشود و بازنمایی کلگرایانه مورد توجه قرار میگیرد. دریفوس به جهت رویکرد کلگرایانه دفاعی محتاطانه از پیوندگرایی میکند اما فاصل? آن را با هوشِ انسانی بسیار زیاد میداند. اما در دور? چهارم پارادایم حیات مصنوعی سربرمیآورد که به موجب آن هوشمندی تابعی از بدن انسانی، محیط پیرامون و تاریخ طبیعی دانسته میشود. منطق حاکم بر تاریخ فلسفی هوش مصنوعی نقدهای دریفوس و رویکرد اصلیاش مبنی بر بازنمودگرایانه نبودن هوشمندی(در موضع سلبی) و بدنمندانه و موقعیتمند بودن هوشمندی(در موضع ایجابی) را تایید میکند؛ بهگونهای که هوش مصنوعی هیدگری در پارادایم حیات مصنوعی متاثر از وی میکوشد تا چنین نگرشی به هوشمندی را پیادهسازی نماید. به باور دریفوس جریان هیدگری در هوش مصنوعی اگر نورودینامیکهای فریمن را الگوی خود قرار دهد میتواند هوشمندی را در رایانهها پیادهسازی کند. آبشخور فلسفیِ دریفوس در نقد هوش مصنوعی آموزههای پدیدارشناسان به ویژه مرلوپونتی و هیدگر بوده است. بنابر نظر مرلوپونتی ادراک هوشمندان? انسانی ضرورتا بدنمند است. بدن در نظر مرلوپونتی نه به معنای فیزیکی نه معرفتشناسانه و نه هستیشناسانه ابژه نیست؛ بلکه نظرگاه کنشی-ادراکیِ ما به سوی ابژههاست. بنابر نظر هیدگر هم فهم هوشمندان? انسانی ضرورتا جهانمند است. این جهان متفاوت با مجموع ابژههای فیزیکی است و تنها با فهم موقعیتمند، کلگرایانه و معنادار انسانی قابل شناخت است. دریفوس در تفسیر ویژهاش از هیدگر و مرلوپونتی میکوشد ایشان را به مثابه فیلسوفانی واقعگرا بفهمد و به صورت خاص هیدگر را یک واقعگرای حداکثری میخواند؛ تفسیری که با چالشهای فراوانی روبرو است. پاتنم، دنت و سرل مهمترین فیلسوفانِ سنت تحلیلی هستند که دریفوس در مورد هوش مصنوعی و مبانیِ آن در فلسفه ذهن با ایشان گفتگو نموده است. پاتنم که خود موسس کارکردگرایی است بعدها پذیرفت که بخش بزرگی از منطق انسانی مبتنی بر دانش پسزمینهای و غیرقابلصوریسازی است و از این رو کارکردگرایی نادرست است و رایانهها نمیتوانند هوشمندی را پیادهسازی کنند. دریفوس دو دهه قبل از چرخش پاتنم همین سخن را مستقیما خطاب به وی در نقد کارکردگرایی بیان کرده بود. دنت که هوش مصنوعی را نوعی فلسفهورزی میداند مدعی است که بزرگترین دستآورد فلسفیِ هوش مصنوعی صورتبندیِ مسئل? چارچوب است اما ارزیابی رویکردهای دریفوس نشان میدهد که این مسئله یک صورتبندی از مسئل? کلیترِ شروط امکان تقویم معنای موقعیت است که پیشتر در پدیدارشناسی صورتبندی شده است. اما صورتبندی سرل مبتنی بر تفکیک هوش مصنوعی قوی از ضعیف صورتبندی خوبی نیست چرا که هم نسبت هوش مصنوعی ضعیف و شناختگرایی ناروشن است، هم به یک بیان هیچ کس در هوش مصنوعی مدافع هوش مصنوعی قوی نیست و هم برخلاف ادعای وی مسئل? فلسفی در هوش مصنوعی محدود به هوش مصنوعی قوی نیست. ریش? استدلال اطاق چینی سرل هم در نقد دریفوس بر فرضهای روانشناسانه و معرفتشناسان? پارادایم نمادی دیده میشود. از این رو نه تنها تاریخ هوش مصنوعی موید نقدهای دریفوس است بلکه بخش مهمی از نقدهای دیگر فیلسوفان بر هوش مصنوعی نیز در آراء دریفوس ریشه دارد
- Abstract
- Four definitions of AI are presented in this thesis and It is shown that each of these definitions from a point of view has been and For a philosophical critique of artificial intelligence, we need to analysis history of it. Before we explain the history of AI, separate seven level of question in it that five level of them are philosophical. Among them levels of second-degree critique, epistemological and philosophy of mind explain in the original text and level of philosophy of technology explain in the appendix 4. philosophical history of AI are separated to four period. During the first period physical symbol system was model of thinking machine. Computationalism, functionalism and representationalism provided philosophical foundations of symbolic paradigm. In this paradigm, thinking is information-processing and mind is a Turing machine. According to Dreyfus a biological assumption, a psychological assumption, an epistemological assumption and an ontological assumption are foundations of this paradigm. Dreyfus critique this four assumption and recommend alternative for them. The second period began with the invention of expert systems. In this period intelligent was researched in the expert areas and micro world. In contrast, the five stages of Dreyfus's phenomenology of expertise was shown computers can’t progress from first stage. In the third period returning to the connectionist paradigm takes place. According to this return, atomic representation was overruled and holistic representation was considered. Dreyfus defended from holistic approach of connectionism. But he believe this paradigm have to much distance to success. But in the fourth period, the artificial life paradigm is born. In this paradigm, intelligence is known as a function of the human body, environment and natural history. The logic of philosophical history of artificial intelligence confirm Dreyfus critiques and his approach that intelligent is not representational and is embedded, embodiment; Heideggerian AI influenced by Dreyfus attempts to implement such an approach to intelligent. According to Dreyfus if Heideggerian AI model Freeman’s neurodynamics then to be successful. Doctrines of phenomenologist, in particular Merleau-Ponty and Heidegger has been source of Dreyfus's philosophical critique of artificial intelligence. According to Merleau-Ponty human perception essentially is embodiment. Merleau-Ponty believed the body is not a physical or epistemological or ontological object; but is our actual-perceptual perspective toward objects. According to the Heidegger understanding is essentially worldliness. This world is different with a total physical objects and only with holistic, embedded meaningful human understanding is known. Dreyfus's interpretation of Heidegger and Merleau-Ponty is realistic but this interpretation have many challenge. Putnam, Dennett and Searle are the most important philosophers in the analytic tradition that Dreyfus dialogue with them about philosophy of AI and mind. Putnam was also the founder of functionalism but later he accept A large part of human logic, based on background knowledge and non formal So functionalism is false. Dreyfus two decades before Putnam’s turning had expressed this critique directly to him. Dennett that believe AI is a philosophy claim the greatest philosophical achievement of AI is formulation of the frame problem. But according to Dreyfus this problem is one formulation of general problem of Possible conditions of situation’s meaning; and this problem already have formulated in phenomenology. But Searle's formulation is based on separation of weak AI from strong AI is not good; because relation of weak AI and cognitivism have not specified and also in one interpretation, nobody in AI not defense from strong AI, Moreover contrary to his claims, the philosophical problem of AI is not restricted to strong AI. also Searle's Chinese Room argument roots in Dreyfus's critique of psychological and epistemological assumptions of symbolic AI. Thus, not only history of artificial intelligence confirm Dreyfus’s critique but a critical part of the criticism of other philosophers to AI is rooted in Dreyfus’s ideas.