عنوان پایان‌نامه

بررسی رابطه سرمایه اجتماعی زنان با تبعیض پذیری آنان در خانواده



    دانشجو در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۹۲ ، به راهنمایی ، پایان نامه با عنوان "بررسی رابطه سرمایه اجتماعی زنان با تبعیض پذیری آنان در خانواده" را دفاع نموده است.


    رشته تحصیلی
    مطالعات زنان
    مقطع تحصیلی
    کارشناسی ارشد
    محل دفاع
    کتابخانه دانشکده علوم اجتماعی شماره ثبت: رس 4505;کتابخانه مرکزی -تالار اطلاع رسانی شماره ثبت: 61472
    تاریخ دفاع
    ۳۰ تیر ۱۳۹۲
    استاد راهنما
    مریم رفعت جاه

    تبعیض¬ جنسیتی مسئله¬ای قابل توجه در غالب جوامع امروزی است. از آنجا که نوک پیکان اینگونه تبعیض¬ها اغلب به سمت زنان است، جهت ارتقاء و بهبود موقعیت آنان، پرداختن به این مسئله و مهم¬تر از آن، مسئله پذیرش این تبعیض¬ها از سوی زنان ضروری به¬نظر می¬رسد. هدف از انجام این پژوهش، بررسی رابطه میان سرمایه اجتماعی زنان، با تبعیض¬پذیری آنان در خانواده است. جهت دستیابی به این هدف نظریه تضاد کالینز به¬عنوان چارچوب نظری درنظر گرفته شد. همچنین از نظریه¬های سرمایه اجتماعی شبکه، نظریه¬های اعتماد گیدنز و کلمن، نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو و نیز از نظریات اوکلی، ایسوان و فرانکس در زمینه حوزه¬های تعارض خانوادگی و حوزه¬های قدرت و تصمیم¬گیری در خانواده، نیز جهت ساخت شاخص¬های مناسب استفاده شد. پژوهش حاضر به روش پیمایش، با استفاده از تکنیک پرسشنامه و با روش نمونه¬گیری خوشه¬ای طبقه¬بندی متناسب با حجم، نمونه¬ای 196 نفری از زنان 50-25 ساله متاهل تهرانی(جامعه آماری پژوهش) را مورد مطالعه قرار داده است. نتایج بخش توصیفی میزان سرمایه فرهنگی زنان را بالا و میزان سرمایه اجتماعی در دسترس آنان را تقریبا متوسط نشان می¬دهند. به¬عبارتی می¬توان گفت زنان از سرمایه فرهنگی بیشتری نسبت به سرمایه اجتماعی برخوردارند. علاوه¬براین مشاهده شد سرمایه اقتصادی در دسترس زنان میزان کمی دارد. کمتر بودن میزان سرمایه اجتماعی، به دلیل محدود بودن شبکه روابط زنان است، که معلول جنسیت و شرایطی است که به تبع آن برای افراد مهیا می¬شود ازجمله فرصت¬های محدودتر شغلی که خود عاملی هستند درجهت گسترده¬تر شدن شبکه روابط اجتماعی افراد و ارتقاء سرمایه اجتماعی آنان. از طرفی بالا بودن میزان سرمایه فرهنگی، به جهت بالا بودن میزان انواع حمایت¬های دریافتی زنان از شبکه روابط آنها است. بدین معناکه حمایت¬هایی از جمله حمایت¬های خدماتی که زنان از شبکه ارتباطی خود دریافت می¬کنند، علی¬رغم مسئولیت-های خانوادگی که عمدتا بر دوش آنها است، فرصت و امکان بیشتری را جهت پرداختن به تحصیلات(یکی از مهمترین ابعاد سرمایه فرهنگی) برای زنان فراهم می¬آورد. کم بودن میزان سرمایه اقتصادی زنان علی¬رغم اشتغال آنها، به جهت نوع مشاغلی است که عمدتا به آنها مشغول¬اند و شامل مشاغل متوسط با درآمدهای کم می¬شود. وضعیت زنان از نظر تبعیض¬پذیری به طور کلی، در سطحی متوسط است. اما در مجموع تبعیض¬پذیری در بعد نگرشی کمتر از بعد رفتاری است. چراکه معمولا دگرگونی در نگرش آسان¬تر و سریع¬تر از دگرگونی در رفتار صورت می¬گیرد. در نهایت تاثیر سرمایه اجتماعی زنان بر تبعیض¬پذیری آنان در خانواده، با جهت مدنظر(معکوس) و شدت قابل توجهی تایید شد. علاوه بر این تاثیر سرمایه¬های فرهنگی، اقتصادی و تعداد فرزندان نیز بر تبعیض¬پذیری زنان در خانواده با سطح اطمینان بالا و با شدت قابل ملاحظه¬ای مورد تایید واقع شد. مقایسه نتایج رگرسیون¬های چند متغیری و تحلیل مسیر نشان می¬دهد که کاهش میزان تبعیض-پذیری در زنان بیش از همه به افزایش سرمایه¬های فرهنگی، سپس به افزایش سرمایه اجتماعی و در مرحله بعدی به بالا رفتن سرمایه اقتصادی آنان وابسته است. واژگان کلیدی: تبعیض جنسیتی، تبعیض¬پذیری، سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی، سرمایه اقتصادی، اعتماد بنیادی، اعتماد بین شخصی، گستردگی شبکه، حمایت های دریافتی
    Abstract
    Gender discrimination is a major problem with which societies are grappling nowadays. Women are the main target of such discrimination. Hence, it is highly necessary to address the problem and, more importantly, women's acquiescence to the discrimination in order to improve their condition. The present research aims to study the link between women's social capital and their discriminability in the family. For this purpose, Collins conflict theory was used as the theoretical framework. Meanwhile, the research used social capital theory of network, social trust theory of Giddens and Coleman, social capital theory of Bourdieu, and views of Oakley, Iswan and Franks about family conflict and decision-making for the purpose of hammering out appropriate indices. Using survey method and questionnaire as well as cluster sampling, it studied 196 married women from Tehran aged between 25 and 50. The findings of the descriptive part of the research showed that levels of the cultural capital of women were high and those of their social capital were average. In other words, women's cultural capital was higher than their social capital. Moreover, the women's economic capital was low. That the social capital of women was low stemmed from the limitations of their relations network. This in itself was due to their gender and its side-effects. The side-effects include limited numbers of jobs available to women as employment serves as a factor helping expand the social relations network of people and boost their social capital. Meanwhile, high cultural capital originates from the support received by women from their relations network. This means that such support including services received by women from the relations network gives them an opportunity to continue their academic studies [which are an important aspect of cultural capital] despite their family responsibilities. Low economic capital of women despite their employment stems from the type of their jobs which are average ones with low incomes. Women's condition in terms of discriminability is at an average level. Overall, discriminability is lower in terms of attitude than behavior. That is because change comes about faster and more smoothly in attitude than in behavior. Finally, the research verified the effect of women's social capital on their discriminability in the family on the trend in question [reverse] and with considerable severity. In addition, the effect of cultural and economic capital and also the number of children on women's discriminability was confirmed with high reliability and significant severity. A comparison of the results of multiple-variable regressions and an analysis of the trend shows that a decrease in discriminability among women is highly dependent on an increase in their cultural capital and then their social and economic capital. Key words: Gender discrimination, discriminability, social capita cultural capital, economic capital, fundamental trust, inter-personal trust, vastness of network, received support